رویای خیس خاطراتم ....عزیز خاطرات رفته...........در چه حالی کجایی؟با هر بار اومدنت و اس دادنت من رو می ریزی بهم و دیگه تا چند وقت پیدات نمیشه.نمی گی یاسی چشم انتظارته؟ها نمی گی؟یا اصلا سراغمو نمی گرفتی تا تو دفتر خاطراتت مدفون بشم و یا حالا که برگشتی پس اینجوری چشم انتظار روزهام نزار............خوب بگذریم نیومدم غر بزنم دیگه گله و غر نمی زنم سرت نمی خوام از گل نازک تر بهت بگم.اومدم خبرای جدید بدم بهت.........اول اینکه دوباره درس و مشق.تو امتحانات این ترم می تونم شرکت کنم.این یعنی شروع دوباره.اقای ش وش و میگه بعد این برای دکترا گرفتنت هم پشتتم و من میخوام دوباره هدف قبلیمو ادامه بدم.بهت قول میدم تا یک سال دیگه یاسی رو استاد دانشگاه ببینی.. و اسم رمانهاشو پشت ویترین کتاب فروشی ها.خصوصا تی تی دار که زندگی نامه ی من و تواه.راستی کتاب رنگ عشق هم داره از زیر چاپ در میاد.یادته چی می گفتی؟می گفتی وقتی کتابت از زیر چاب در بیاد می خوام اولین نفری باشم که پیشتم.....یادته؟کاش اینطور می شد.بهت قول میدم تک تک رمانهایی که چاپ کنم رو تقدیم کنم به تو .با این مضمون تقدیم به تنها عزیز زندگیم و تنها عزیز تو....این مقدمه ایه که رو همه کتابهام می نویسم .........عشق من سطحی و گذرا نیست عشق من بادوامه به قول یکی از دوستان اون عشقی عشقه که رسیدن توش نباشه و این جور عشقه که موندگار می مونه مثل لیلی و مجنون.
ـکاش ...........حس کنی دلتنگیمو.........