loading...
sms زییاترین پیام کوتاه
محمد کربلائی بازدید : 275 یکشنبه 03 مرداد 1389 نظرات (0)

 

 داستانک قضاوت

 مرد مسنی به همراه پسر ۲۵ ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران بر صندلی های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ۲۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون  برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد، فریاد زد : پدر نگاه کن درختها حرکت می کنند .

مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک بچه ۵ ساله رفتار میکرد متعجب شده بودند. ناگهان جوان دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن، دریاچه، حیوانات، ابرها  با قطار حرکت می کنند. زوج جوان با دلسوزی پسر را نگاه می کردند.

باران شروع شد و چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می بارد و آب روی من چکید.

زوج جوان دیگر طاقت نیاوردند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟!!!

مرد مسن جواب داد : ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم.

و امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
.::گروه اینترنتی اثیر::. بزرگترین گروه وبلاگی ایران با بیش از 5 سال تجربه درخشان و دارا بودن وبلاگ در بیش از50 سرویس وبلاگ دهی ایرانی و خارجی و تجربه ی افزایش بازدید در بیش 100 وبسایت که تا کنون اکثر انها در رتبه های زیر 50 در ایران قرار دارند وابسته به کانون فناوری تبلیغاتی راه هشتم بزرگترین مرکز لیزر و ساخت تندیس در ایران اس ام اس های سکسی خفن توپ حشری
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 5861
  • کل نظرات : 101
  • افراد آنلاین : 271
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 410
  • آی پی دیروز : 58
  • بازدید امروز : 2,856
  • باردید دیروز : 175
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 3,031
  • بازدید ماه : 3,031
  • بازدید سال : 36,071
  • بازدید کلی : 1,326,882