عمر بگذشت به بیحاصلی وبوالهوسی ای پسر جام میم ده که به پیری برسی
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند شاهبازان طریقت به مقام مگسی
دوش در خیل غلامان درش میرفتم گفت ای عاشق بیچاره تو باری چه کسی
با دل خون شده چون نافه خوشش باید بود هر که مشهور جهان گشت بمشکین نفسی
بال بگشا وصفیر از شجر طوبی زن حیف باشد چو تو مرغی که اسیرقفسی