چی بگم از کجا بگم ؟؟
دردمو با کیا بگم ؟؟
بهتره که دم نزنم
حرفی از عشقم نزنم
از عشقی که گم شد و رفت
عاشق مردم شد و رفت
عشقی که بی فروغ نبود
برای من دروغ نبود ...
این روزا انقدر داغونم که دلم می خواد فقط بخوابم . دوست ندارم هیچ کاری بکنم . دوست ندارم حرف بزنم . دوست ندارم راه برم . دوست ندارم غذا بخورم . دوست ندارم . دوست نداااااااااااااااااااااااااارم ....
دوست دارم فقط فکر کنم و آهنگ گوش بدم و تو دنیای خودم غرق بشم .
این روزا خیلی دلم برای آرامش تنگ شده . خیلی وقته از پیشم رفته . نی دونم ، شاید با من قهر کرده . ولی آخه برای چی ؟ مگه من چی کار کردم ؟؟
دلم میخواد بخوابم ، انقدر بخوابم که وقتی بیدار شدم همه چیز خوب شده باشه ، آرامش برگشته باشه پیشم .
تا کی باید هر شب با بغض بخوابم ؟؟؟
تا کی باید گریه کنم ؟؟؟ دیگه اشکامم کم آوردن ....
پس کی از ته دل بخندم ؟؟؟ دیگه خنده برای لبام غریبه شدن ...
درست مثل یه ماهی میمونم که افتاده تو خشکی و داره نفس نفس میزنه .
چرا این روزا یه اتفاق خوب نمی افته ؟؟ یه اتفاق دل خوش کننده . چرا این روزا همه چی عادیه ؟؟ دلم گرفت ، خسته شدم از این همه تکرار .
این روزا خیلی دلم تنگه . ای کاش پیشم بودی ...