loading...
sms زییاترین پیام کوتاه
محمد کربلائی بازدید : 337 پنجشنبه 24 تیر 1389 نظرات (0)

(کلیپ احساسی بابا پیشنهاد می کنم دانلود کنید!!!!)

 

صداي ناز مي آيد،صداي کودک پرواز مي آيد!
صداي ردپاي کوچه عشق پيدا شد،معلم در کلاس درس حاضر شد!
يکي از بچه ها از قلب خود فرياد زد برپا!همه برپا،چه برپایی شده برپا!
معلم نشاتي دارد،معلم علم را در قلب مي کارد،معلم گفته ها دارد!
يکي از بچه هاي آن کلاس درس،گفتا بچه ها برجا!
معلم گفت فرزندم بفرما،جان من بنشين!چه درسي؟فارسي داريم!
کتاب فارسي بردار،ديگر آب و آب را نمي خوانيم!
بزن يک صفحه از اين زندگاني را!
ورق ها يک به يک رو شد!
معلم گفت فرزندم!ببين بابا،بخوان بابا،بدان بابا!
عزيزم اين يکي بابا!پسرجان آن يکي بابا!همه سرتا پر از بابا!
ندارد فرق اين بابا و آن بابا!
بگو آب و بگو بابا،بگو نان و بگو بابا!
اگر بخشش کني با مي شود با---با
اگر نصفش کني با مي شود با---با
تمام بچه ها ساکت،نفس ها حبس در سينه و قلبي همچو آيينه!
يکي از بچه هاي کوچه بن بست،که ميزش جاي آخر هست!
و همچون ني فقط نا داشت،به قلبش يک معما داشت!
سوال از درس بابا داشت،نگاهش سوخته از درد!
لبانش زرد،ندارد گوييا همدرد!
فقط نا داشت به انگشت اشاره او سوال از درس بابا داشت!
سوال از درس باباي زمان دارد،تو گويي درس هايي بر زبان دارد!
صداي کودک انديشه مي آيد،صداي بي ستون!فرهاد يا شيرين،صداي تيشه مي آيد!
صداي شيرها از بيشه مي آيد!
معلم گفت فرزندم سوالت چيست؟
بگفتا آن پسر:آقا اجازه اين يکي بابا و آن بابا يکي هستند؟
معلم گفت:آري جان من،بابا همان باباست!
پسر آهي کشيد و اشک او در چشم پيدا شد!
معلم گفت فرزندم بيا اينجا چرا اشکت روان گشته؟
پسر با بغز گفت اين درس را ديگر نمي خوانم!
معلم گفت:چرا جانم،مگر اين درس سنگين است؟
پسر با گريه گفت:اين درس رنگين است!دوتا بابا يکي بابا!
تو مي گويي که اين بابا و آن بابا يکي هستند!
چرا بابي من نالان و غمگين است؟ولي باباي آرش شاد و خوشحال است!
تو مي گويي که اين بابا و آن بابا يکي هستند!
چرا باباي آرش ميوه از بازار مي گيرد؟چرا فرزند خود را سخت در آغوش مي گيرد؟
ولي باباي من هردم زغال از کار مي گيرد!
چرا بابا مرا يکدم به آغوشش نمي گيرد؟
چرا باباي آرش صورتش قرمز ولي باباي من تار است؟
چرا باباي آرش بچه هايش را هميشه دوست مي دارد؟ولي باباي من شلاق را بر پيکر مادر به زور و ظلم مي کارد!
تو مي گويي که اين بابا و آن بابا يکي هستند؟
چرا بابا مرا يکدم نمي بوسد؟چرا باباي من هر روز مي پوسد؟
چرا در خانه ي آرش گل و زيتون فراوان است؟
ولي در خانه ما اشک و خون و دل به جريان است!
تو مي گويي که اين بابا و آن بابا يکي هستند؟
چرا باباي من با زندگي قهر است؟
معلم صورتش زرد و لبانش خشک گرديدند!
به روي گونه اش اشکي زدل برخاست!
چو گوهر روي دفتر ريخت!
معلم روي دفتر،عشق را مي ريخت!
و يک بابا!ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش!
بگفتا دانش آموزان!بس است ديگر!يکي بابا در اين درس است و آن باباي ديگر نيست!
پاک کن را بگيريد اي عزيزانم،يکي را پاک کردند و معلم گفت:
جاي آن يکي بابا خدا را در ورق بنويس!
و خواند آن روز خدا بابا!!!
تمام بچه ها گفتند خدا بابا!!!

 

 

دانلود در ادامه مطلب....

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
.::گروه اینترنتی اثیر::. بزرگترین گروه وبلاگی ایران با بیش از 5 سال تجربه درخشان و دارا بودن وبلاگ در بیش از50 سرویس وبلاگ دهی ایرانی و خارجی و تجربه ی افزایش بازدید در بیش 100 وبسایت که تا کنون اکثر انها در رتبه های زیر 50 در ایران قرار دارند وابسته به کانون فناوری تبلیغاتی راه هشتم بزرگترین مرکز لیزر و ساخت تندیس در ایران اس ام اس های سکسی خفن توپ حشری
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 5861
  • کل نظرات : 101
  • افراد آنلاین : 95
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 181
  • آی پی دیروز : 55
  • بازدید امروز : 807
  • باردید دیروز : 83
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,366
  • بازدید ماه : 8,713
  • بازدید سال : 31,057
  • بازدید کلی : 1,321,868