چشمانم را میبندم
راه میروم بر روی آب
و ذکر میگویم دمادم
الا بذکر الله تطمئن القلوب
تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد
دریا از همیشه آبی تر
و آسمان از همیشه دریا تر
سرم را تا بالا میاورم
خورشید را حس میکنم
حس شیرین و لذت بخش گرما
بر روی آب مینشینم
دست و پایم را در آغوش میگیرم
مثل دوران جنینی
آنگاه شروع به رشد میکنم دستانم اهسته اهسته جدا میشوند
از هم باز میشوند و به سوی آسمان قد علم میکنند
پاهایم آرام آرام بیدار میشوند و می ایستند
من می ایستم
خوب که گوش فرا دهی شاید صدای گریه های مرا بشنوی
آری
من متولد شدم
بدرود