loading...
sms زییاترین پیام کوتاه
محمد کربلائی بازدید : 275 یکشنبه 20 تیر 1389 نظرات (0)

به نام خدا

۱- تمام ماجراي شيعه از همان زماني آغاز شد كه جد بزرگمان "آدم" سيب را، گندم را، يا هر آنچه خدا گفته بود كه نخور، خورد و از بهشت اعلي به زمين خدا هبوط كرد و حق و و باطل ، درست و نادرست آنقدر به هم آميخته شد كه تشخيص سره از ناسره محتاج يك بلد راه بود؛ يكي كه راه را از بيراه تمييز دهد و به سنگلاخ ها و فراز و فرودها واقف باشد.. نه ، نه اينكه فقط بداند اين راه ، راه حقيقت است و آن ديگري كور راه باطل؛ بداند كه اگر از اين راه برويم در دو كيلومتري راه به آن صخره مي خوريم و در ميانه ي راه به آن دره ي مهيب و در آخر اگر پاي راه برايمان مانده باشد، حتما و حتما به خدا مي رسيم. نه ، نه اينكه فقط بگويد كه اگر با اين نقشه  و توشه پاي در راه بگذاريد ،حتما و حتما به خدا خواهيد رسيد؛ بيايد با ما پاي در راه بگذارد و دست ما را بگيرد، اگر افتاديم ، بلندمان كند، اگر مايوس شديم ،گرد ياس را از چشمانمان بزدايد، به ادامه ي راه اميدوارمان كند، وسط راه ، ميان برها را نشانمان دهد و ... اصلا بگذار خلاصت كنم ، خودش آنقدر به راه واقف باشد كه انگار قبل از ما وجب به وجب آن را در نورديده است. اما اين بلد راه هاي تاريخي چه كسي يا چه كساني هستند؟

2- از زمان هبوط جدمان آدم و در گرفتن اين فكرها و بحث ها هزاره ها گذشته است، هزارها آمده اند و هزارها رفته اند و هزارها پاي در اين راهي گذاشته اند كه امروز من و تو مي گذاريم و فردا، اگر چون من و تويي باشد ، به حكم انسان بودنش خواهد گذاشت. خدا هم كه خود گفته بود هيچگاه انسان ها را بي راهبر/پيامبر نمي گذارد و به فراخور عصر و زمان، راهبران/ پيامبران را مي فرستد. يك بار ابراهيم نبي را مي فرستد تا بگويد دست از ماه و خورشيد وستاره برداريد و به خداي باقي و برقرار روي آوريد، بار ديگر موسي را مي فرستد تا زمين را از طاغوت فرعونيان پاك كند و ديگر بار عيسي را....
آدميان هم به فراخور زمان و زمانه ، يك بار ايشان را تمسخر مي كنند و به پيامشان مي خندند و ديگر بار ارتباطشان را بين اين دنيا با دنياي ديگر به سخره مي گيرند و كلامشان را مي شنوند ، انگار كه نشنيده باشند، قولشان را شعر، و رفتارشان را جنون مي دانند و هر بار معجزه مي خواهند، يك بار گلستان شدن آتش بر ابراهيم را مي بينند و ديگر بار شكاف نيل به عصاي موسي را به جشم نظاره مي كنند و سه ديگر زنده شدن مرده را به دست عيسي، مشاهده ؛ و .....

3- اما سختي راه از آن زماني آغاز شد كه جهان بي تصوير شد و انسان مي بايست به صدا غنيمت مي كرد. گره كار آنجا بود كه بشر، ديگر نمي بايست ببيند، مي بايست بشنود، گره كار "كتاب" بود، الواح موسي بود ، پاره نوشته هاي حواريون عيسي بود ، و در نهايت  " قرآن" معجزه ي جاويد پيامبر خاتم بود. ديگر بشر به آن بلوغي رسيده بود كه كتاب دريافت كند و منتظر ديدن چيزهاي به ظاهر خارق العاده نباشد. نه اين كه محمد (ص) ، راهبر/پيامبر خاتم نمي توانست به اذن الهي نيلي بشكافد و آتشي گلستان كند و ميتي احيا؛ نه، آدم بزرگ شده بود و مي بايست دست از ببينم ، ببينم هايش بر مي داشت و كمي با خداي ناديدني اخت مي گرفت.
حال بعد از اين فراز و فرود هاي تاريخ/ راه و بعد از اين احتجاجات صبورانه ي راهبران /پيامبران محمد(ص)ـ  آنكه از همه بلد راه تر است ـ با يك كتاب آمد؛ كتابي كه در آن همه چيز از جنس صوت و كلمه است و كل كتاب ، از ابتدا تا انتها، نقشه ي زندگي انسان را تصوير مي كند و راه را نشان مي دهد و حق و باطل را به تصوير مي كشد(دين) و مي گويد كه به خدا ايمان آوريد ، خدايي كه شما را از آب بد بويي آفريد و از روح خود در آن دميد و مي خواهد شما را براي خودش به وسيله ي انبيا تربيت كند و آخر هم قرار است پيش خودش برويد، با ايمان و عمل صالح؛ به او مي گفتيم ايمان چيست؟  به زبان ساده مي فرمود: يعني باور به اينكه غيبي وجود دارد هر چند كه ما آن را نمي بينيم، باور به اينكه خدا هميشه و همه جا ما را مي بيند و از رگ گردن ما به مانزديكتر است، باور به اينكه ...... نه ، نه اينكه اينها را از جانب خودش بگويد ، نه . او قرآن را جوري تبيين / تفسير مي كرد كه ما انگار جاي محمد در حرا با خدا بوديم، انگار كه قرآن براي تك تك ما نازل مي شد. محمد خوش صدا هم بود ما را به ولع مي اداخت كه شب تا صبح قرآن بخوانيم. از او مي پرسيديم عمل صالح يعني چه؟  با زبان خود مان مي فرمود : يعني اينكه به آنچه خدا گفته عمل كنيد يعني نماز بخوانيد ، روزه بگيريد ،  حج بگزاريد، براي خدا قيام كنيد ، به برادران ديني تان احترام بگذاريدو .....  و از آن چه كه خدا نهي كرده دوري گزينيد يعني دخترانتان را زنده به گور نكنيد ، به اموال يتيمان نزديك نشويد ، ربا نخوريد ، حق مظلوم را ضايع نكنيد و .....  محمد (ص) با ما غذا مي خورد با ما حرف مي زد ، مشكلي كه داشتيم برايما ن حل مي كرد ، مي داني،  محمد هر شب برايمان دعا هم مي كرد.

4- اما محمد(ص) فقط مفسر قرآن نبود، پدر يتيمان هم بود ، كشاورزي هم مي كرد ، بهترين چوپان ديارمان بود. قضاوت هم مي كرد. بيشتر وقت محمد به جنگ با كفار مي گذشت ، بدر و احد و خندق و خيبر و موته و حنين و طايف و تبوك تنها غزوه هاي مشهور محمد است . نه ، نه اينكه فكر كني محمد مرد جنگ است ، نه ، محمد مرد صلح است يادت نمي آيد كه چه كساني را در فتح مكه بخشيد ؟يادت نمي آيد كه مي گفت به خانه هاي مردم هجوم نبريد ؟يادت نميآيد ابوسفيان و معاويه را  بخشيد، فقط براي تاليف قلوب؛ نه محمد مرد جنگ نيست ،محمد مرد دفاع است ، دفاع از دين و اسلام و ناموس و قرآن .
اگر بر مسند قضا بنشينيم و عقلمان را قاضي كنيم، قبول مي كنيم كه محمد با اين حجم مسئوليت ، فرصت نمي كرد كه همه ي زواياي دين/ باطن دين را براي ماروشن كند، خيلي از مسائل هم از اساس مطرح نمي شد. تازه ،همه ايمان داشتند به محمد به خداي محمد، به قرآني كه از جانب خداي محمد است، به اينكه محمد قولش حق است ، داوري اش ميزان است، به اينكه .....

5- اما محمد(ص) هم انساني است كه در زمين راه مي رود ، مي خورد ، مي خوابد و... و او هم بالاخره مثل همه انسان ها يك روز با زمين وداع مي گويد و يك روز از ميان ما مي رود .... كه همين طور هم شد . محمد از ميان ما رفت. پس محمد كه مي رود يعني خدا با انسان خداحافظي مي كند؟ديگر انسان را با خدا كاري نيست؟ جسم پيامبر از ميان ما رفته است ،پس چه كسي ما را به انتهاي راه مي رساند؟ ديگر دين بي معني شده است ؟ مگر نگفته اند كه دين راه و رسم درست زندگي كردن است؟ پس، يعني انسان ها متولد مي شوند و راه و رسم درست زندگي كردن را نمي دانند؟ اينكه انسان را فلج مي كند؟ يعني انسان پا دارد ، اما نمي تواند راه برود؟ پس انسان چه كند؟ ما بايد خودمان تنها و تنها قرآن بخوانيم و معنايش را بفهميم؟ از ميان كلمات قرآن، بقيه ي نقشه را بفهميم و به راه ادامه دهيم؟ چگونه از لابه لاي اين كلمات نقشه ي راه را ترسيم كنيم؟ مگر قرآن چهارده قرائت ندارد و هزار و يك تفسير ؟ كدام را بر گزينيم به اين عقل ناقصمان؟ مگر  پيامبر تنها راه نما بود ؟مگر نه اينكه دستمان را مي گرفت، مي افتاديم بلندمان مي كرد، با ما سر سفره مي نشست، با ما غذا مي خورد، با ما تا آخر راه مي آمد.، اما اين كتاب چگونه با ما در اين راه قدم مي گذارد؟ باز هم كه سره و ناسره به هم آميخته مي شود.تازه، چه كسي از تحريف اين كتاب جلوگيري ميكند؟ مگر محمد نمي گفت كه اسلام تنها در پرتو حكومت اسلامي پايدار مي ماند؟ و مگر محمد ، خودش حكومت تشكيل نداده بود؟ حال حكومت به دست چه كسي مي افتد؟ باز دوباره ما مثل "آدم" سرگردان مي شويم؟ ......
اما تاريخ همين جا نايستاد، تاريخ همچنان جلو رفت و اكنون نيز جلو مي رود .

6- بعد از نبي چه كسي مي آيد كه قولش قول او و فعلش فعل او و راهش راه او باشد؟ چه كسي نبي را مشايعت ميكند تا ما  با خيال راحت او را مشايعت كنيم ؟ نكند كه اشتباه كند ؟ بر هواي دل خويش حكم براند . اصلا، ملاك و معيار برتري جانشين محمد چيست؟ اين برتر است يا آن ديگري؟خدايا چه كنيم؟ ملاك برتري اصل و نسب است يا كهولت و كبر سني يا مال و مكنت ؟ انصار برترند يا مهاجرين؟ قريش يا .....
مگر نه اين است كه اينها ميزان دنيايي ماست نه ترازوي حق نماي خدا؟ و مگر نه آن است كه تنها حق است كه مي تواند حق بگويد و بر حق بگويد و با حق بگويد و جز حق نگويد و تنها سر برآستان حق بسايد و.... ؟حق را ما بهتر ميابيم يا نبي كه خود حق است و از حق است و با حق است و بر حق است و......
اما نه، محمد(ص) با همه فرق مي كند ، فكر همه چيز را كرده است. نه ، نه اينكه محمد خودش به خواست خودش علي را معرفي مي كند، نه، محمد واسطه است واسطه است كه از جانب خدا علي(ع)/ وصي/امام را معرفي كند؛ خدا خودش علي را برگزيده است، خدا خودش در گوش محمد خوانده است " اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا" . محمد بدون اجازه ي خدا پلك هم نمي زند، چه برسد به انكه نعوذ بالله بر هواي دل خود پسر عمش/ دامادش را به جانشيني خود بخواند ، محمد بنده ي خداست ، محمد معصوم است ، اشتباه هم نمي كند چه رسد به گناه ، اين طور بوده است كه خود را در دل خدا جاي كرده است، اينطور بوده است كه حبيب خدا شده است.

7- علي (ع) كه امام شد ، فقط قرآن نخواند . نشست پيشمان، قرآن را معنا كرد ، نه معناي لغت به لغت ؛ اين را كه خودمان هم مي دانستيم ، قرآن را تفسير كرد . گفت " يد الله فوق ايديهم" يعني كه قدر ت خدا برتر از قدرت همه است ، نه اينكه خدا دست دارد و  اينها .... هفت بطن تو در توي قرآن را معنا كرد، آواز پر جبرئيل را در ميان كلمات  قرآن به ما نشان داد ،.حكومت هم تشكيل داد ، محافظ بيت المال هم بود ، چاه هم حفر كرد ، زمين مدينه را هم آباد كرد، او هم پدر يتيمان بود مثل محمد؛ محمد(ص) زنده شد . دين خدا جان گرفت. انسان بار ديگر با خدا اخت گرفت.

همو بود كه مي گفت زمان هم كه بگذرد ، ظلم و جور هم كه زياد شود ، مردي مي آيد كه هم نام محمد است و دوباره...

                                                                 ۸۶/۳/۲۸

 یا حق

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
.::گروه اینترنتی اثیر::. بزرگترین گروه وبلاگی ایران با بیش از 5 سال تجربه درخشان و دارا بودن وبلاگ در بیش از50 سرویس وبلاگ دهی ایرانی و خارجی و تجربه ی افزایش بازدید در بیش 100 وبسایت که تا کنون اکثر انها در رتبه های زیر 50 در ایران قرار دارند وابسته به کانون فناوری تبلیغاتی راه هشتم بزرگترین مرکز لیزر و ساخت تندیس در ایران اس ام اس های سکسی خفن توپ حشری
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 5861
  • کل نظرات : 101
  • افراد آنلاین : 104
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 284
  • آی پی دیروز : 55
  • بازدید امروز : 2,113
  • باردید دیروز : 83
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,672
  • بازدید ماه : 10,019
  • بازدید سال : 32,363
  • بازدید کلی : 1,323,174