در اخرین لحظه دیدار به
چشمانت نگاه كردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو یا بی تو بهاریست
همان لبخندی كه توان را
از من می ربود بر لبانت
زینت بست.
و به ارامی از من فاصله
گرفتی بی هیچ كلامی.
من خاموش به تو نگاه می كردم
و در دل با خود می گفتم :ای كاش این قامت
نحیف لحظه ای فقط لحظه ای می اندیشید كه
اسمان بهاری یعنی ابر
باران رعد وبرق و طوفان
ناگهانی
و این جمله ،جمله ای
بود بدتر از هر خواهش
برای ماندن و تمنایی
بود برای با او بودن
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
.::گروه اینترنتی اثیر::. بزرگترین گروه وبلاگی ایران با بیش از 5 سال تجربه درخشان و دارا بودن وبلاگ در بیش از50 سرویس وبلاگ دهی ایرانی و خارجی و تجربه ی افزایش بازدید در بیش 100 وبسایت که تا کنون اکثر انها در رتبه های زیر 50 در ایران قرار دارند وابسته به کانون فناوری تبلیغاتی راه هشتم بزرگترین مرکز لیزر و ساخت تندیس در ایران اس ام اس های سکسی خفن توپ حشری
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت