واقعه دردناک و غم انگیز وجانسوز سوختن سی دانش آموز دبستانی همراه با معلمشان در سفیلان لردگان را انتهایی نیست چرا که بوی اقاقی هایی که ذهن تک تک ما با دستان کوچکشان پرورش داده ایم تا ابد در جهان به مشاممان خواهد رسید.این حادثه پیامی است برای محرومی و مظلومی این کودکان چه در سفیلان چه در اقصا نقاط ایران شعر زیر تقدیم به آنها:
تَش به جونُم زِیده او لبون سودِه ات
آتش به دلم زده آن لبان سوخته ات
آی مردم وَم بگویین سی چه خاموشه کُرُم
آی مردم بم بگویید چرا خاموشست پسرم
ای کُرُم یی چی بگو با او زبون سوده ات
ای پسرم چیزی بگو با آن زبان سوخته ات
طاقت گُدن ندارم چی بگم ازکی بگم
طاقت گفتن ندارم چی بگویم از کی بگویم
خین گِریوِست هر که دید او دفترون سوده ات
خون گریه کرد هر که دید آن دفتر های سوخته ات
آی دایه پل مکن سی دُدَرون و کُرگَلِت
ای مادر خودت را نزن برای دختر ها و پسرانت
ویری لالایی بگو از عمق جون سوده ات
پاشو لالایی بگو از عمق جان سوخته اتن
ای سِفیلون تو بگو سی هر که از راه ایرسه
ای سفیلان تو بگو برای هر کسی که از راه میرسد
اُوسو که جیغ ایزِیدن سی نوجوونه سوده ات
آن موقعی را که جیغ میزدن آن سی نوجوان سوخته ات