اشعار زیر ازوست:
بسکه دیده دلم بدی ز این وآن رمیده ام
چو بلبلی ازین چمن رخت برون کشیده ام
باد سحر به بخت ما،موج شد و آشیان ربود
گشت جدا زجان ما ناز به جان خریده ام
دلکشی محفل ما همدمی و ناز تو بود
تا که جدا شدی زما،از تو خود بریده ام
تا که تو بودی همدمم،بود به جا قرار من
رفتی و سخت شد به ما،قرار آرمیده ام
تا برسی به یاد من ،دور شده ام ز یاد تو
تا به رسی به داد من، من به خدا رسیده ام
آی سر کوی عماد یا زدلش برون برو
خون بشد از فراق تو،اشک به لب تپیده ام
***