این نوشته ی بالارو از سایت دانشگاهمون کش رفتم ...
خیلی وقت بود که نبودم . نمیدونم بودنو نبودنمم واسه کسی فرقی میکنه یا نه
درست روز ۱۵اردیبهشت وقتی داشتم از دانشگاه برمیگشتم بابام بهم زنگ زد که با مامانت رفتم بیرونو کسی خونه نیست
منم پاشدم رفتم خونه ی دوستم با هم رفتیم بیرون طلا بخره واسه تولد خواهرش که دختر عمه ی محترم که در همسایگی ما میباشند زنگ زد که پاشو بیا عمه جان کارتان دارند .
من از همه جا بی خبرم رفتم که بهم گفت مامانم تصادف کرده ولی طوریش نشده . منم که دیگه مغزم نمیکشید پرسیدم چیزی که نشده ؟ کی تصادف کرده ؟ ... گفت ظهر و یکم روی پاش رفته شده فعلا بیمارستانن . گفتم اگه یه ضرب بوده از ظهر تا الان که ساعت ۷نیومدن ! دیگه زنگ زد و با خود مامانم حرف زدم دیدم صداش خوبه ولی باز گیج بودم
آخه خودمم سال اولی که اومدیم کرج تصادف کردم و ضرب دیدگی انقدر طول نداشت
فامیل بالا سرش بود با خودم گفتم خاک تو سرم خیر سرم دخترشم و الان باید بفهمم؟! برادر و خواهرمم بیخبر بودن
بهم گفتن آماده میبریمت بیمارستان
منم توی بهت و گیجی باهاشون رفتم که دیدم جفت پاهاش شکسته یکی از مچ و اون یکیم مفصلشو تا رون توی گچ بود . طفلی مامانم انقدرم مظلومه که درد داشتو صداش در نمیومد . حس کردم داغون شدم داشتم دیوونه میشدم . یه عمر زحمت و بدبختی آخرشم اینجوری باید میشد؟!!!
تو ۳۰سالی که با بابام ازدواج کرد ۲۸سالشو پا به پاش کار کرد . خیاطی کرد این ۳سال آخرم که بابام برشکست شد کل خرج خونه کامل رو دوشش بود تازه جهیزیه یه دختر و دست تنها داد . آخرشم..........
به خاطر کارش از گردن تا پاش آرتروزه و به خاطر آرتروزش یه پاش خورد شده بود یه دکتر تشخیص عمل داده بود ۸میلیون هزینش میشد ولی یه دکتر دیگه گفت فعلا عمل فایده ای نداره ۳ساعت بیهوشش کردن تا پاشو جا بندازن تو اتاق عمل !!
زنی که شاید روز ۴ساعت خوابش بود و بقیش تو کار خونه و بیرونش ۲ماه نتونست از جاش تکون بخوره
ماهم ازون موقع گرفتاریم و وقت نکردم بروز شم
هنوزم روزی تو خونمون از مامانمه . دکتر گفته تا آخر عمرش دردش باهاشه
حالا ایینه ی دق من بابامه که خیلی راحت نشسته تو خونه چند ماهه و تو کارای خونه این ۲ماه کمک من میکنه!!!! که چی ؟!!! مامانم حداقل ۲ماه دیگه نباید کار کنه در اصل تا آخر عمرش ولی یعنی پدر من تو انتظار داری بازم زنت جور تو رو بکشه ؟!!!!
فردا آخرین امتحانمه التماس دعا که تو تابستون واسم کار گیر بیاد چون دیگه تحمل دیدن بابامو توی خونه ندارم