گر نشان زندگی جنبندگی است خار در صحرا سراسر زندگی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ.
پرشی دارد، به اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد منو تو برود.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی میپیچد.
زندگی شستن یک بشقاب است. سهراب
نمی توانیم گذشته را تغییر دهیم،
تنها باید خاطرات شیرین را به یاد سپرد،
و لغزشهای گذشته را توشه راه خِرد سازیم
نمیتوانیم آینده را پیش بینی کنیم.
تنها باید امیدوار باشیم و خواهان بهترین و هر آنچه نیکوست،
و باور کنیم که چنین خواهد شد.
میتوانیم روزی را زندگی کرد،
دَم را غنیمت شمریم،
و همواره در جستجو تا بهتر و نیکوتر باشیم.
زندگی دریای متلاطمی است که قطب نمای آن محبت است.
زندگی یعنی چکیدن همچو شمع
از گرمی عشق
زندگی یعنی لطافت، گم شدن
در معنی عشق
زندگی یعنی دویدن بی امان
در وادی عشق
رفتن و آخر رسیدن بر در
آبادی عشق
میتوان هر لحظه، هرجا
عاشق و دلداده بودن
پرغرور چون آبشاران
بودن اما
ساده بودن
می شود اندوه شب را
از نگاه صبح فهمید
یا به وقت ریزش اشک
شادی بگذشته را دید
می توان در گریه ابر
با خیال غنچه خوش بود
زایش آینده را در
هر خزانی دید و آزمود.
زندگی جامی است بلورین و لبریز از قطرات؛ تلاش، مهربانی، سادگی، عشق،
شکست، پیروزی، اشک، لبخند، شهامت، ترس، زیبایی، زشتی،
و در نهایت جنبشی بدیع با تدبیری شگرف در مقابل وقایع و تسلیمی آگاهانه در برابر تقدیر است.