رقصيدنتو تاحالا نديده بودم.هيچ تصويري هم از اندام در حاله تكون خوردنت توي ذهنم نداشتم تا اون روز.اون روزيكه اون دوست چش دريدتو كنار خيابون ديدمو سوارش كردم.نميدونم كدوم گوري ميخواست بره يه چهارراه قبل دانشگاه پيادش كردم.يه ككاره تا نشست توماشين نه گذاشت نه برداشت بهم گفت ميخواي يه چيزيو بهت نشون بدم.با تعجب پرسيدم چي؟ گفت بلوتوثتو روشن كن.يه كليپ واسم فرستاد.پليش كه كردم فكم افتاد زمين.بهش گفتم اين چقد شبيه فلانيه.گفت شبيهش نيست خودشه فكراي بد نكنيا چندوخ پيش توخوابگاه يه تولد كوچولو گرفته بوديم واسه يكي از دوستامون ببين اونم منم.گفتم اره قشنگ ميرقصي ولي نه به اندازه ي فلاني.اينو كه گفتم رسيديم به چارراهو تشكركردو پياده شد.واسه من ديدنه بدنت تو اون حالتاي ايروديناميكي جالب بود.
پي نوشت: يه فكري زده به سرم...