امروز داشتم به همین اتفاق های کوچولویی فکر میکردم که کلی خوشحالم میکنند.
مثلا" همین که زنگ میزنی به تلفن داخلی ام و سوپرایزم میکنی .
اینکه تجربه هات و نوشته هایی رو که خوندی و جالب بودند رو باهام تقسیم میکنی.
که گاهی احساس میکنم نظرم مهمه ، یا به حرف هام فکر میکنی.
یا همین شبت به خیر ، خوب بخوابی ... و قوروبون "تو" های آخر تلفن هامون.
میدانی ؟ گاهی دلم میخواد همینطوری بمونیم تا من از هر اتفاقی کلی شاد شم ! که هی قوربون صدقه ات برم و هی به خودم لبخند بزنم و سرشار شم از یه احساس ناب... احساس ناب ِ دوست داشتن!
... که همین دوست داشتن زیباست !
سپاس پسر .
***
وااااااای وااااااااای امروز چهارشنبه است و کلاس داریم ! خوشحااااااااااااااالمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
***
میرم خونه ، عجیب حوصله دارم ...
با دقت تمام لباس هامو انتخاب میکنم ، بلوز طوسی ام رو میپوشم ، آرایش میکنم با یه رژ لب و مداد چشم نازکی که بالای پلکم کشیدم ... خیلی از خودم خوشم میاد !
موهامو به دقت شونه میکنم و با یه گل سر میبندم و موهای جلوی سرم رو هم به زور تف و تافت منحرف میکنم به یه طرف .
عطر شنلم رو هم میزنم و تو آینه یه لبخند گشاد به خودم میزنم و پـــــــــــــــــــر میکشم طرف کلاس.
***
وقتی میرسم تو و سمانه و مریم دارین سر یه موضوع فمنیستی مهریه و حق طلاق بحث میکنین ... تو این مورد حرف خاصی ندارم ، تو بحث هاتون هم شریک نمیشم ... میدانی ؟ تو جای زن ها هستی که بفهمی این موضوع یعنی چی ؟ همه ی این ها فقط برای پیدا کردن ضریب امنیته ... تو خودتو نگاه نکن ! آدم های عوضی کم نیستند ... گاهی مجبوری برای بدست آوردن حداقل حقوقت ، از همین ابزار ها استفاده کنی ... چند نفر رو میشناسی که اول ازدواجشون تصمیم به طلاق داشته باشن ؟
بی خیال ... همیشه از این موضوع ها میترسیدم.
میدانی ؟؟؟ گاهی فکر میکنم تو داری جهت دار این بحث هارو میکنی .
تا کلاس رسمی بشه میرم نمازمو بخونم که هرچی زحمت کشیده بودم موهای جلوی سرم رو مهار کنم ، خراب شد !
***
سر کلاس حوصله ام سر میره ، رو در جعبه شیرینی با خودکارهای رنگی هر جمله و شعری که دوست دارم رو مینویسم ... خیلی هاشون خطاب به تو بود . مثلا همون : کمی برایم بخند !
تنها جمله ای رو که دوست داشتم بنویسم و خجالت کشیدم همین : کاشکی من دایناسورت بودم ، بود. اینطوری دیگه بی شک میفهمیدی منظورم تویی ... میفهمیدند !
هی سر کلاس دزدکی نگاهت میکنم و هی تو ناغافل مچم رو میگیری !
مثل همیشه با داستان ها و شوخی هات به همه انرژی مثبت میدی ، دلم میخواد بغلت کنم ییهو.
***
تا شام رو بیارن ، برنامه ی سفر میچینیم برای هفته ی دیگه ... خوشحــــــــــــــــالم ! :)
اذیت میکنی که میخوای دی ماه بری مسافرت اونم تنهایی ... هی نگات میکنم ، هی میخندی و دندونات رو بهم نشون میدی ! میگم : منم ببر دیگه !
عینهو اینایی که کلاس میزارن میگی :بچه ی خوبی باش ، فکر هامو بکنم ، حالااااااااااا ببینم چی میشه !
آقا ! دستم به شما میرسه دیگه ! :)
***
حرف از بچه میشه ، یکی از دخترای کلاس میگه من نمیفهمم واقعا" اینایی که ازدواج میکنن و بچه نمیخوان ...
مریم میپره وسط حرفش که : چرا یه شوهر رو اشغال میکنن .
میگم : خب از پرورشگاه به دخترای مجرد ، بچه میدن.
میگه : نه ، میخوام حامله شم ...
بهش میگی : برو اون طرف ... این دیگه انگیزه اش بالاس ... از کنارش هم رد بشی ، خطر ناکه !
پسر ! این حاضر جوابی رو تو کجا یاد گرفتی ؟؟؟
***
ببخشید ، سوالی برام پیش اومده : اینکه مرکب جنابعالی دوگانه سوزه یعنی چی ؟؟؟
لطفا" با جزئیات توضیح دهید ! :)
***
کمی زودتر از شما ها میرم خونه ، شب اس ام اس میزنی که :
...B darid ya B nadarid
- هم B داریم هم مهمون داریم ...
***
از اینکه تو عطر شنلم رو دوست داری یه عالمه ذوق میکنم.
میگی که هنوز عطر آنجل رو میزنی تو خونه ات ، که وقتی از در میای تو " آنجل ها - فرشته ها " همینطور دورت میگردن ! :)) قوربون این قوه ی تخیلت برم منننننننننن !
اما این عطر امروزت هم خیلی خوش بو اِ ... از این به بعد یه روز انجل ، یه روز شنل !
شبت به خیر عزیزکم !
دوست دارم.