از زنده یاد دکتر قیصر امین پور
کودکی ها
کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای دور ِ اجاقی ساده بود
شب که می شد نقش ها جان می گرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود
می شدم پروانه ، خوابم می پرید
خواب هایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوچی نبود
بازی ما ، جفت و طاقی ساده بود
قهر می کردم به شوق آشتی
عشق هایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی ِ نان بود و باقی ، ساده بود
از این
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است می دانی برادر؟
دلم خون است ، از این می نویسم
دوزخ دنیا
دگر این دل ، سر ِ ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ، ندارد
چنان در دوزخ دنیا دلم سوخت
که دیگر بار ، سوزاندن ندارد
الفبای درد
الفبای درد از لبم می تراود
نه شبنم ، که خون از شبم می تراود
سه حرف است مضمون سی پاره ی دل
الف ، لام ، میم ، از لبم می تراود
چنان گرم هذیان عشقم که آتش
به جای عرق از تبم می تراود
ِزدل بر لبم تا دعایی بر آید
اجابت ِز هر یاربم می تراود
ِز دین ریا بی نیازم ، بنازم
به کفری که از مذهبم می تراود
عصر جدید
ما
در عصر احتمال به سر می بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
در عصر قاطعیت تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال ، یقینی نیست
اما من
بی نام تو حتی
یک لحظه هم احتمال ندارم
چشمان تو
عین الیقین من
قطعیت تو
دین من است
من از تو ناگزیرم
من
بی نام تو می میرم