یه وقتها سایه ی تردید
میشینه روی دیوارا
نفسهام بیقرار میشه
بهت فكر می كنم اینجا
همه اش فكر و خیال تو
می گیره خواب و از چشمام
نمی دونم كجا هستی
دوباره سرد شده دستام
صدام كن تا بدونم
كه نشستی تو خیال من
نذار تردید
دلشوره بیاد هر شب سراغ من
تا میری غم میاد پیشم
تا شب با فكرت درگیرم
می ترسم
كه بری یك روز نباشی زود میمیرم
می خوام تا حس كنم
عشق و مثل آئینه رو در رو
همین احساس خوبی
كه همیشه پیشمه با تو
دلم خو كرده
با عشقت به زنجیر تو پابنده
مثل دیوونه ها
حتی تو اوج گریه می خنده
نمی دونم چرا پیش تو
مهری بسته رو لبهام
نمی تونم بگم
بی تو قده یك آسمون تنهام
بگیر تنهایی هام
و از شب و آئینه و دیوار
كه با عشق تو
بیدارم شب و تا لحظه ی دیدار