گفتی که مرادوست نداری گله ای نیست
بین من وعشق توولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبرکن وگوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پروازعجب عادت خوبیست ولی حیف
تورفتی ودیگراثراز چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکرخودم باشم وانوقت
جزعشق تودرخاطرمن مشغله ای نیست
رفتی توخداپشت وپناهت به سلامت
در زمستان بلند دل من همه خاطره ها محبوسند
همه شوروغزلهای ناب دستاویز یک احساسند
زغم یکی اسیرم
که خودش خبر ندارد
عجب ازمحبت من که دراواثرندارد
غلط است هر که گویددل به دل راه دارد
دل من زغصه خون شددل او خبرندارد