پارسال این روزها چه شور و شوقی داشتم و امسال این روزها چه دلتنگم ... پارسال این روزها چقدر بی قرار بودم و امسال این روزها نمیدانم به قرار رسیده ام یا بی قرار تر شده ام ... پارسال این روزها چقدر کوچک تر بودم و امسال این روزها چقدر تغییر کرده ام ...پارسال این روزها چقدر تمنا داشتم و امسال این روزها ...
پارسال این روزها در آسمان قدم میزدم و امسال این روزها چقدر زمین تنگ و تاریک است ... پارسال این روزها تک تک واژگان نمازم از روی عشق بود و امسال این روزها ... نه ، هنوز عادت نشده اند ...
زودتر از آنچه تصور میکردم گذشت ، انگار همین تازگی ها بود که بوی باران بقیع را استشمام میکردم و در تب و تاب حرم امن الهی به سر میبردم ...
در این یک سال چه ها که بر من نگذشت ! راست گفته اند در اولین نظر به کعبه ، هر چه بخواهی به اجابت میرسد ، یک سال نشد که دعایم به اجابت رسید و حالا دچار شده ام به راهی که سختی هایش را میدانم و آگاهانه به آن تن داده ام ... تنها دل گرمی ام این است که میدانم اگر بخواهد دستمان را میگیرد و نمیگذارد تنها بمانیم در گیر و دار حادثه ... تنها دل گرمی ام این است که میدانم اگر بخواهد و دستمان را بگیرد نخواستن هیچ کسی کار دستمان نمیدهد ...
پ.ن: از فردای پارسال بیزارم !