دستمال را آرام کشيدم به سنگ. آوردم جلو روبهروي صورتم نگه داشتم و نفس عميقي کشيدم. بوي گلاب، همه وجودم را معطر کرد.
دوباره خم شدم روي سنگ قبر. باور کردني نبود، سنگ قبر باز هم نمناک بود. ديروز که شنيدم، باور نکردم، حالا هم که ميبينم و ميبويم، باور نميکنم. البته براي ما. بيشترمان عادت داريم به ترس و وحشت از قبر و مرده، اما يادمان ميرود که اينجا بعضيشان مرده نيستند. اينها زندهاند و «عند ربهم يرزقون» حالا ما نميفهميم بحثش جداست.
گاهي کسي پيدا ميشود مثل سيداحمد که نشانههاي زنده بودن و زندگياش برايمان نمايان ميشود.
بعضي ميگويند: درحال نظافت حمامها و سرويسهاي بهداشتي توي جبهه بوده و بمباران شده و همانجا شهيد شده. وقتي درميآورندش بوي گلاب ميداده. حالا هم از قبرش بوي گلاب ميآيد.
عدهاي ديگر ميگويند هميشه زيارت عاشورا ميخوانده و اين معجزه امام حسين(ع) است.
بعضي ديگر هم از غسل جمعههاي مداومش ميگويند و طهارتش در دنيا را دليل اين کرامت ميدانند.
حالا آدم اگر اهل گير باشد، ميخواهد بيفتد دنبالش که چرا و چگونه چنين شده. اما اگر دل بدهي به ماجرا، ميروي و مينشيني کنار قبرش؛ مثل ما دستمال را آرام ميکشي روي سنگ قبر و ميآوري جلوي صورتت نگه ميداري و نفس عميقي ميکشي، سينهات را پر از عطر گلاب ميکند. آن وقت که قلبت تندتر زد، احساس ميکني يک چيزي هست فراتر از زنده بودن و زندگي که ديده نميشود؛ چشيدهنميشود؛ ولي هست. چون قلب آدم را به تپش مياندازد، مثل عشق.
سيداحمد(1) هرکه بوده و هر چه بوده آنقدر خوب بوده که خدا گوشه چشمي کرده باشد به او و قبرش.(2) قبر با اينکه چندين بار سنگش عوض شده، ولي همچنان گلاب معطر تراوش ميکند.
خدا، خدايياش را به رخ ما ميکشد. حتماً چون سيداحمد بندهاي بوده که خوب بندگياش را کرده.
راستي، ميدانستيد که سيداحمد 22 سال بيشتر ندارد؟
![](http://sarafrazan.persiangig.com/image/new/POLARAK-SARAFRAZAN-1388.jpg)
پی نوشت:
1. سيداحمد پلارک، فرزند سيدعباس متولد 1344 تهران و اصالتاً تبريزي است. در سال 66 عمليات کربلاي 8 در شلمچه به شهادت رسيد.
2. نشاني شهيد سيداحمد پلارک، فرمانده آرپيجيزنهاي گردان عمار لشکر 27 محمد رسولالله(ص): تهران، بهشتزهرا، قطعه 26، رديف 32، مزار 22.