مرگ در پاچه ی من جا به نگارم داده است
با چنان صف و علامت شهدا یی داده است
دیده پر قافیه شد از رصد جام خلاص
چه مبارک شد و میمون جریان اخلاص
تیر ها پشت به پشت از پس هم می آیند
کو نگاهی که بگیرد تیر از پشت سرم ؟
من الست پیچ در پیچ حضورم یا نه؟
شاکر عرفم و در خانه اسیرم یا نه ؟
خولیا، درد مرا در کفنت جای بده
جریان هوسم را به صنم یاد بده
گفتم آخر جه زمانی دل مجنون بشوم؟
غافل از دیو درونم که جنون می خواندم
فرخ آن باد و نسیم و قلیان شادی
همه تصویر معماست بدین آزادی
سر بنه بر سر مهر سه امام راشد
کو خیال سه زمانی که بماند در دل؟
گلرخ شام گه ما نه همان جام رهی است
گلشنی بست طلسمش ،که جهانی جاری است
گلشن آخر به ستوه آمد و فریاد که های!
بنشین ساکت و حرفی به زبان راه مده......م/گلشن