اشکم ریخت و تکانه های گریز جان از زیر انگشتان ناتوان لرزان برادرش
غم کردم به اوج پرش تاریخ از بریدگی رگ
دیواره های فلزی فلانکوچ و صدای سوخت گیری تیل فروش
کوب شده بود با پیشانی من در شیشه پیشین
آخرین دیدار خویش
اشکم ریخت و تکانه های گریز جان از زیر انگشتان ناتوان لرزان برادرش
غم کردم به اوج پرش تاریخ از بریدگی رگ
دیواره های فلزی فلانکوچ و صدای سوخت گیری تیل فروش
کوب شده بود با پیشانی من در شیشه پیشین
آخرین دیدار خویش