در نگاه عاشق هیچ کس مثل معشوق نیست.
هیچ گلی جز گل عشقش بوی و عطری ندارد.
هیچ ستاره ای در آسمان هستی عاشق چون معشوق نمی درخشد.
هیچ فرشته ای به زیبایی معشوق نیست
در رویای عاشق هیچ چیز به زیبایی معشوق نیست و عاشق حتی رویای معشوق را با بیداری دیگران برابر
نمی داند.
عاشق معشوق را هدیه خدا برای او می داند و پاک تر از او کسی را سراغ ندارد
عاشق مهر و محبت را در معشوق می خواند و جز مهر و محبت به معشوق کاری را روا نمی دارد.
عشق بهترین طلوع در قلب عاشق است و غروب معشوق دردی هولناک است که جان عاشق را به فنا
نزدیک می سازد
عاشق معشوقش را برای دیروز و امروز و فردا نمی خواهد. عشق همیشگی است و ماندنی.
معشوق از نگاه عاشق تنها کسی است که می توان به او عشق ورزید و شایسته عشق است.
هیچ گلی به زیبایی معشوق نیست و هیچ خوبی با خوبی معشوق برابر نیست.
صدای دلبر را به چه می توان برابر کرد وقتی که صدایش به دلبسته گرفتار عشق روح می دهد.
عشق که آمد همه تعلقات از جان و روح و قلب معشوق رخت بر می بندد و جای خود را به عشق می دهد.
معشوق سمبل زیبایی، صداقت، طراوت، لطافت، پاکی، نجابت، بزرگی، شرف و عزت است و عاشق همه ایده
آل های خود را در او می بیند.
می دانید چه می خواهم بگوبم؟ به گمان من عشق نزدیک ترین حالت به توحید است. عشق یکی شدن جان
عاشق و معشوق است و نزدیکترین تجربه برای فنای انسان در ذات حق تعالی است. از این روی است که
برخی توحید حقیقی را محال می دانند و تقسیم عشق به مجازی و حقیقی را برنمی تابند و همه عشق ها را
پرتوی از عشق به حق می دانند که در جان آدمی افتاده است و خوب که بنگری مجنون گر چه عاشق لیلی
است اما عاشق لیلای لیلی آفرین است.
این است که عشق را عطیه خدا می دانم و جان سوخته عاشق و معشوق را وام دار لطف حق.
امیدم خیلی دوستت دارمممممممممممممممممم تو فرشته ای