به یاد پدر
زینب کوچولو، هر وقت اسم رقیه علیهاالسلام رو می شنوه، اشک توی چشماش حلقه می زنه. می دونید چرا بچه ها؟ آخه اون یه داستان درباره حضرت رقیه علیهاالسلام شنیده که خیلی ناراحتش کرده. شما هم می خواید اون داستان رو بشنوید، پس خوب گوش کنید. عصر عاشورا، وقتی دشمنان دین خدا، امام حسین و یارانش رو به شهادت رسونده بودن، یه عده کودک توی یکی از خیمه ها جمع شده بودن. اونا خیلی خیلی تشنه بودن. فرمانده سپاه دشمن که دید اونا دارن از شدت تشنگی می میرن، خواست کمی آب به اونا بده. ولی وقتی به حضرت رقیه رسید،حضرت رقیه از اون آب نخورد، ظرف آب رو برداشت و به طرف پدرش امام حسین علیه السلام دوید. اون می خواست آب رو برای پدرش ببره، ولی بچه ها امام حسین علیه السلام ، پدر رقیه، حالا دیگه شهید شده بود. همه با هم سلام می فرستیم به روح بزرگ رقیه کوچک.