به اشتیاق توست که بر لبه تیغ گام می نهیم .
در چشمها همچو شعله ی لرزانی
و در زیر گامهای ما
پهنه ی یخی که ترک بر می دارد
پس
به تو دست نمی ساید
آنکه تو را بیش می خواهد .
اگر در جانهای غمگین رسوخ کنی و نورانی شان کنی
طلوع تو
همچو آشیانه ی معلق بر قرنیز _خانه ها
دلچسب و پر هیاهوست .
اما
هیچ چیز بهای اشک کودکی را
که بادکنکش
از فراز بام خانه ها گریزان است نمی پردازد .