این عشق چیست این همه قربان گرفته است معشوق کیست از همه پیمان گرفته است
در جستجوی کیست هر آن دل که عاشق است دلبر کجاست راحتی جان گرفته است
این شمع در کجاست که پروانگان عشق در وصل و هجر آتش سوزان گرفته است
هر سو که می روی به سوی یار می روی اما قلم حکایت هجران گرفته است
هرگز بقا نیافت هر آنکس فنا نشد هر کس گذشته از سر و سامان گرفته است
با نقد جان نوید وصال نگار را هر کس گرفته باز هم ارزان گرفته است
عمرم گذشت چهره جانان نشد نصیب این تشنه شوق نم نم باران گرفته است