مرد با عصبانيت ضربات محكمي بر دستان كودك زد بدون اينكه متوجه آچاری كه در دستش بود شود
در بيمارستان كودك انگشتان دست از دست داد کودک پرسيد : پدر انگشتان من كي رشد مي كنند ؟ مرد نمي توانست سخني بگويد ، به سمت ماشين بازگشت و شروع كرد به لگد مال كردن ماشين وچشمش به خراشيدگي كه كودك كرده بود خورد كه نوشته بود دوستت دارم پدر