این عدد تو هر ماه برای من یه ارزش خاصی داره!
وقتی هشتم میشه من یادم میافته که روز ماهگرد تولد تنها دخترم رسیده. امروز هم هشتم خرداد هستش و دختر من پا به یک سال و سه ماهگی گذاشته.
عزیزترین و عزیزترینم...
برات آرزوی شادی دارم. آرزو میکنم که هیچ وقت غم به دل کوچیکت راه پیدا نکنه. آرزو میکنم که همیشه سلامت باشی. آرزو میکنم سرنوشتت مملو از موفقیت باشه.
عشق من نثار وجود پاکت. همون عشقی که برای تو هرلحظه داره لبریز میشه.
دوستت دارم تا همیشه....
و اما از کار و بارمون اگه بخوام چیزی گفته باشم میتونم به اسباب کشی اشاره کنم...
البته هنوز که اسباب کشی نکردیم. فعلا سخت درگیر تمیز کردن خونه هستیم.
نمیدونم اون قبلی ها که توی این خونه بودن چطور اینجا زندگی میکردن! شاید باورتون نشه اما فقط یک روز کامل ما درگیر این بودیم که وسایل باقی مونده مستاجر قبلی رو از خونه خارج کنیم. من که تا حالا این مدلی ندیده بودم.
خلاصه تو این دو روزه سه تا کارگر اومدن از صبح تا شب کار کردن و هنوز کلییییییییی کار مونده. البته اینم بگم که خونه خیلی بزرگه. فردا یکی میاد که آشپزخونه و دیوار هال رو تمییز کنه.
احتمالا مجبور شم بگم پنجشنبه هم بیاد. و یه روز هم باید بگم یکی بیاد باغچه رو درست کنه. اگه اونطور شه که من میخوام حتما توش سبزی کاری میکنم. من عاشق این کارم.
و اما آوا....
طبق معمول شیطونی و شیطونی و شیطونی..
اینم چندتا عکس از دخملی تو حیاط خونه ی جدیدمون
این عکس رو هم میذارم تا این حرکت آوا رو ببینین. هر کار اشتباهی میکنه زود انگشتش رو اینطوری میکنه و تکون میده و میگه نچ نچ نچ
و اینجا هم محل مورد علاقه ی آواست. مرتب میره سراغ این قفسه و هرچی توش هست رو میریزه بیرون. بعدش هم میگه نچ نچ نچ
چند تا لطیفه از غضنفر