loading...
sms زییاترین پیام کوتاه
محمد کربلائی بازدید : 231 جمعه 17 دی 1389 نظرات (0)
» عکس های لاله اسکندری

بیوگرافی لاله اسکندری:

نام اصلي: لاله
نام خانوادگي اصلي: اسكندري
تاريخ تولد: 1354
مليت: ايران

فارغ التحصیل گرافیک از دانشگاه آزاد اسلامی در سال ١٣٧١.
خواهر: ستاره اسکندری (بازیگر).
خواهر: سارا اسکندری (چهره پرداز).
شروع فعالیت سینمایی با بازی در فیلم "متولد ماه مهر" در سال ١٣٧٨.
با بازی در فیلم "متولد ماه مهر" به سینما آمد و با فیلم "شراره" مطرح شد.
با بازی در مجموعه تلویزیونی "خاک سرخ" استعدادهایش به معرض نمایش گذاشت و با بازی در نقش زنی که حرف نمی زند در فیلم "این زن حرف نمی زند"، بازی قابل توجهی از خود ارائه داد.
   با بازی در فیلم   متولد ماه مهر به سینما آمد و با فیلم   شراره مطرح شد.
با بازی در مجموعه تلویزیونی خاک سرخ استعدادهایش به معرض نمایش گذاشت و با بازی در نقش زنی که حرف نمی زند در فیلم این زن حرف نمی زند ، بازی قابل توجهی از خود ارائه داده است.

 

عکس های لاله اسکندری







عکس های لاله اسکندری





عکس های لاله اسکندری







عکس های لاله اسکندری







عکس های لاله اسکندری




   
محمد کربلائی بازدید : 239 جمعه 17 دی 1389 نظرات (0)
» عکس هاي يانگوم

عکس های کمیاب از یانگوم بازیگر سریال جواهری در قصر



عکس های کمیاب از یانگوم بازیگر سریال جواهری در قصر









عکس های کمیاب از یانگوم بازیگر سریال جواهری در قصر











عکس های کمیاب از یانگوم بازیگر سریال جواهری در قصر




























عکس های کمیاب از یانگوم بازیگر سریال جواهری در قصر



محمد کربلائی بازدید : 211 جمعه 17 دی 1389 نظرات (0)
» عکسهای هانیه توسلی

بیوگرافی هانیه توسلی:

نام: هانيه توسلي

تاريخ تولد: 1356

خواهر هما توسلي (نويسنده و منتقد)

هانیه توسلی، متولد  1356، همدان؛ وقتی نمایش پدر دوست‌داشتنی با بازی او، در یکی از جشنواره‌های تئاتر، در تبریز روی صحنه رفت، نصرالله قادری که به عنوان داور آنجا حضور داشت، هانیه توسلی را برای بازی در نمایش پدر انتخاب کرد. یک سال پس از آن، در فیلم کوتاه روی جاده نمناک (مهدی کرم‌پور) و سریال غریبه (جواد اردکانی) بازی کرد و سرانجام با شام آخر وارد عرصه حرفه‌ای سینما شد.
او دانش‌آموخته ادبیات نمایشی در دانشگاه آزاد است و علاقه‌مند به عکاسی و نقاشی. در نمایش‌های قرمز و دیگران و گل‌های شمعدانی (محمد یعقوبی) بازی کرد که به خاطر دومی، کاندیدای دریافت جایزه شد. همچنین نمایش باله روی سطرهای بی‌معنی (لیلی عاج) با بازی بداهه او مورد توجه قرا گرفت و  2  سال پیش به خاطر بازی در شب‌های روشن (فرزاد موتمن) در جشن خانه سینما تحسین شد و امسال با یک شب در کن حضور داشت. شام آخر اولین فیلم به نمایش درآمده از هانیه توسلی و محمدرضا گلزار بود، زوجی که پس از آن مسیری متفاوت را پیمودند، گلزار به سینمای تجاری پیوست و توسلی سعی کرد در فیلم‌های جدی‌تری بازی کند. به این ترتیب پس از بازی در  2  فیلم «بدنه‌ای، در شب‌های روشن، در یکی از  2  نقش اصلی جلو دوربین رفت و اجرای موفقی داشت. موفقیت نسبی این فیلم نزد مردم و منتقدان و جایزه‌ای که برد، این بازیگر جوان را خیلی زود چهره کرد. دقت و حوصله او در انتخاب نقش‌هایش به نحوی است که پس از یک تجربه ناکام، دیگر کار تلویزیونی نکرد، گاهی در تئاتر کارش را ادامه بدهد و هراسی از بازی در نقش‌های کوتاه نداشته باشد. تاکنون وی در  9  فیلم بلند بازی کرده که  3  تای آخری هنوز نمایش داده نشده‌اند، فیلم‌هایی که هر کدام می‌توانند چیزهای تازه‌ای درباره‌اش به ما بگویند. یک شب جزو معدود فیلم‌های سینمای ایران است که با حضور بازیگری حرفه‌ای، در عرصه جهانی مطرح می‌شود. کافه ستاره ظاهرا یک فیلم کاملا تجاری است با بازیگران متعدد و سرانجام زمان می‌ایستد، طبق گفته کارگردانش، فیلمی است متکی بر بازیگر، هانیه توسلی تنها بازیگر این فیلم علیرضا امینی است. نکته قابل ذکر در مورد نحوه ورود هانیه توسلی به سینما این است که ورودش همزمان شد با دوران احیای کتایون ریاحی و توجه به نقش اصلی او در شام آخر، بازیگران دیگر را به حاشیه می‌راند، اما توسلی که در یک ملودرام معمولی، نقش مکمل را بر عهده داشت و سپس فیلم کاملا ناموفق اثیری (محمدعلی سجادی) را تجربه کرد، در گام سوم، موقعیت خویش را در حد یک بازیگر محبوب ارتقا داد. این محبوبیت حاصل بازی در فیلمی تجاری نبود و همین مسئله چهره تازه‌ای را برای او به همراه داشت. درست در زمانی که می‌رفت تا در نقش زنان روشنفکر فیلم‌های مختلف کلیشه شود، جلو دوربین سامان مقدم قرار گرفت. فیلم‌ها  - 1379: روی جاده نمناک، 1380: شام آخر / پنج عصر (کوتاه) / اثیری / شب‌های روشن، 1381: گاهی به آسمان نگاه کن، 1382: جایی برای زندگی / یک شب، 1383: کافه ستاره (نفستو حبس کن)، 1384: زمان می‌ایستد

عکس های  هانیه توسلی










عکس های  هانیه توسلی


http://www.pix2pix.org/pic/mive%20mamnooe%20extra/11_8607130372_L600.jpg










عکس های  هانیه توسلی


   

 

محمد کربلائی بازدید : 275 جمعه 17 دی 1389 نظرات (0)
محمد کربلائی بازدید : 253 جمعه 17 دی 1389 نظرات (0)
 قسمت سی و سوم جومونگ

آرزوهای بزرگی که بر باد رفتن

 

نیروهای بویو به اردوگاه هان حمله میکنند و یه جنگ بزن بهادر راه میوفته و افراد متشخص بویو هم هر کدومشون سرباز درو میکنن

گوموا هم که بدجور یاد دوران جوانیشی افتاده از قاقله عقب نموده و داره داغ دلشو خالی میکنه ژنرال هوک چی بهش میگه تا همین جا که اومدین هم خطرناکه برید عقب ما هستیم که گوموا میگه برو کنار ببنیم تازه گرم شدم و میره سمت چادر فرماندهی

دونگ سو هم میاد به یانگ جو میگه که اوضاع خرابه و باید فلنگو بست یانگ جو هم  سریع میپره روی اسب که گوموا میبیندش و  تازه آتش کینه از هانیها توی دلش شعله ور میشه

و میره دنبال یانگ جو که هر چی سرباز سر راهش میاد به دیار باقی میفرسته و کسی جلودارش نمیشه

 

جون دونگ هم اول خوب کار میکنه ولی تا یکی از زره پوشها میره سراغش بدجور ترس برش میداره و زخمی میشه

جومونگ هم تا صحنه رو میبینه در یه اقدام نمایشی روفت زره پوشه رو میاره . جون دونگ بهش میگه ما که رخت بربستیم تو انتقام بابا مامانمو ازشون بگیره و همین جمله شری برای بویو و بقیه میشه.جومونگ هم بلند میشه و یه ضرب تا میتونه سرباز میکشه

سوسونو و افرادش دورادور صحنه نبرد رو نگاه میکنند .سایونگ میگه حال کردین ایده من چقدر کمکشون کرد سوسونو میگه اگه جنگ به صبح بکشه نیروهای کمکی هان میرسه و اوضاع براشون وخیم بشه هر چی خواستن زود بهشون برسونید

جومونگ و  نفرات سر راه فرمانده جیم بون (به قول تی وی زن فان) رو خفت میکنن و جومونگ طرفو میکشه

گوموا هم که بدجور احساسی شده تنهایی میزنه به مقرر فرماندهی و هیچکی هم حریفش نمیشه تا اینکه با تیر کمان جلوشو میگیرن سونگ جو میاد کمکش که میگه تا سربازها نفهمیدن و بدبخت نشدیم بلندم کن بریم چادرم

 دونگ سو خبر مردن فرمانده جیم بون رو به یانگ جو رو میرسونه و میگه اوضاع خیطه و شکست خوردیم یانگ جو هم میگه عقب نشینی کنید و خودش هم سرفحشو میکشونه به جومونگ و با خفت و خواری فرار میکنه

فردا صبح جومونگ و سربازها بی خبر از حال گوموا سرود پیروزی سر میدن فقط تسو و یونگ ساکتن که جومونگ میره بهشون تبریک میگه و میگه شما برین به بابا گزارش بدین تا من آمار سربازها رو بگیرم ببینم چی به چیه و از اونجا میره یونگ پو میگه دیدیش همینطور پیش بریم خودش هم نخواد بابا ولیعهدش میکنه که تسو میگه بی خود مگه من مردم تا زنده ام نمیزارم

جومونگ به ماری و بقیه میگه برین دنبال هانیها و ببینید وضعشون از چه قراره و کجا میرن میخوام افراد رو جمع کنم برم جون بون و ییم دون رو بگیرم اونها هم میرن

جومونگ جسد جون دونگ رو که میبنه داغ دلش تازه میشه و شدیداً احساسی و همین موقع مان هو هم میاید و میگه فرمانده لیم دون با تعداد کمی سرباز جیم زده بریم سراغش اون هم با همون دامولیها در یه افدام بشدت حماسی میرن تا انتقام بگیرن

نارو هم سریع موضوع رو میزاره کف دست تسو که اونهم میگه تند بپر برو پیش یانگ جو بهش بگو .نترس ما پیروز شدیم یانگ جو خودش بلده چه کارکنه  که نارو هم قبول میکنه

رییس پیل خبر پیروزی بویو رو به سوسونو میده اونهم انقدر خوشحال میشه که انگار عرش الهی رو بهش دادن و به سایونگ میگه یه جایزه پیشم داری اون میگه تو چرا جومونگ باید بهم پاداش بده

گوموا هم زخم عمیقی برداشته و خبر نداره چی به چیه و میگه سریع زرمو بیارین تا کسی نفهمیده برم که بهم نیازه . تسو هم همین موقع میاد میاد و خبر پیروزی رو میده که گوموا میخواد بره پیش سربازها که میوفته و بی هوش میشه

نارو هم خبر بیرون زدن جومونگ از ارودگاه رو به یانگ جو میده اونهم به دونگ سو میگه سریع زره پوشها رو بفرستین سراغش

توی اردوگاه بویو سوسونو میره بالا سر زخمیها و خبرهای بد یکی یکی میرسه اول اوته میگه جومونگ ورداشته با دامولیها رفته تا فرمانده لیم دون رو بکشه که سایونگ میگه این پسر کله اش باد داره توی این وضعیت همچین خریت کرده و همین موقع رییس پیل میاد اونجا و میگه گوموا بیهوش شده

 

حال گوموا بدتر میشه و میره توی کما و طبیبش میگه باید سریع برشگردون قصر

 

یومی یول هم که انگار بهش الهام شده اتفاق بدی قراره بیوفته پریشون میشه که بی یورها بهش میگه پرنده سه پا ناپدید شده و نشونه بدیه یومی یول هم سریع به رییس تاک میگه یکیو بفرست بره برامون خبر بیاره چه اتفاقی برای جومونگ افتاده

جومونگ هم دنبال فرمانده لیم دون گذاشته و هنوز نرسیده

توی قصر ، مأوریونگ هم در حال مراوده با خدایان و استخاره گرفته که به ملکه میگه جون خودم این دفعه یه اتفاق خوبی برای تسو میوفته و آینده رو روشن میبینیم .ملکه هم با خنده جلوی یوهوا میگه خوب معلومه دیگه قراره ولیعهد شه و یوهوا حرصش در میاد و دلش مثل سیر و سرکه برای جومونگ جوش میخوره

تسو و یونگ پو آشفته شدن و منتطرن تا جومونگ بیاد یه خاکی تو سرشون کنند که مان هو  تنها فرد برکشته از دامولیها به تسو میگه وقتی فرمانده لیم دون رو کشتیم داشتیم برمیکشتم که زره پوشها خفتمون کردن و دمار از روزگارمون در اومد و همه رو کشتن جومونگ هم تا اون موقع که بهوش بودم دیدم زخمی شد و بعدش هم دیگه نفهمیدم چی شد تسو هم برای اینکه سه نشه در ظاهر ناراحت میشه و به ژنرال هوک چی میگه سریع افرادو بردار برین پیداش کنید

ماری و هیوبو از ماموریت بر میگردن و به افراد روحیه میدن تا به دو تا فرمانداریها حمله کنند و خوشحالند که هیوبو میگه دیدی سایونگ چه فکر بکری داشت همین موقع اویی میاد اونجا و بهشون میگه جومونگ مفعود الاثر شده و شادیشون رو عزا میکنه

شروع یک جدایی :

سوسونو هم در حال مداوا و پانسمان سربازهاست که اوته خبر رو بهش میده و شوک خیلی سنگینی به سوسونو وارد میشه 

بعد از اینکه به خودش میاد توی اون وضعیت بلند میکنه سریع میره سر صحنه که سایونگ و اوته هم دنبالش می تازونن تا خودشو به کشتن نشده

در همین راستا جلسه اضطراری تشکیل میشه و یونگ پو همه گناهها رو میدازه گردن جومونگ وزیر بو هم میگه  گوموا که رفته توی کما و جومونگ هم خدا رو شکر مفعول الاثره شده باید سریع یکی فرماندهی ارتشو بعهده بگیره که تسو میگه اول از همه باید مطمئن بشم جومونگ مرده بعداش یه خاکی تو سرمون میکنم

فرمانده زره پوشها به یانگ جو خبر میده که جومونگو وقتی تیر خورده دیدن که توی پرتگاه افتاده و به احتمال قریب به یقین دعوت حق رو لبیک گفته که یانگ جو از خوشحالی نیمدونه چه کار کنه همین موقع دونگ سو خبر بی هوش شدن گوموا رو به یانگ جو میده اونهم که دیگه انگار به عرش الهی رسیده میگه سریع تمام افرادو حاضر کنید و به ارتش یودونگ هم خبر بدین که تازه جنگ شروع شده

تیم تجسس به فرماندهی ژنرال هوک چی به رودخونه ای که احتمال میدن جومونگ توی اون افتاده باشه میرن و جستجو رو شروع میکنند سوسونو هم گریه کنان جومونگ رو صد میزنه تا اینکه یه جسد توی رودخونه میبنه و چنان کولی بازی در میاره در حد تیم ملی که رفت جام جهانی آرژانتین ۷۸ و میدوه بره توی رودخونه که اوته و سایونگ جلوش میگردن تا خودشو غرق نکرده و وقتی میفهمه جومونگ نبوده اینقدر گریه میکنه تا از هوش میره

 

کلیپ مربوطه

سوسونو رو میبرن به چادر که به هوش نمیاد و اوته حسابی نگرانش میشه

 

وزیر بو به تسو میگه حال کردی چه به سودت شد هم جنگ رو بردیم هم جومونگ کشته شد به یونگ پو بگو شاه رو ببره بویو و تا تنور داغه به جیم بون حمله کن تسو که جرات و شهامت جومونگو نداره مردد میشه که همین موقع نارو خبر میاره که یانگ جو دوباره میخواد حمله کنه و ارتش یودنگ هم داره میرسه وزیر بو ترس برش میداره و میگه باید سریع جیم بزنم که بدبخت شدیم .تسو هم میگه باید با یانگ جو حرف بزنم  و صلح کنیم

مذاکره صحرایی بین طرفین برگزار میشه تسو به یانگ جو میگه بیا آتش بس کنیم بریم پی کارو زندگیمون یانگ جو میگه همین نه خانی اومده نه خانی رفته خیلی زرنگی جومونگ که مرده بابات هم فعلاً توی آسمونهاست وجداناً میشه حمله نکنم تسو میگه شاید الان اگه حمله کنیم تا قبل از اینکه ارتش یودونگ برسه کارتونو بسازیم ولی من که دلم راضی به جنگ نبود .بابام هم که رو به قبله شده شاید تقی به توقی خورد و من شاه شدم انوقت دلت نمیخواد سولانتو ملکه کنم

تسو برمیگرده اردوگاه و میگه کاسه کوزه رو جمع کنید بریم بویو یونگ پو که از جنگ خوشش اومده و هی میخواد خودی نشون بده میگه برای چی برگردیم مگه من مردم افرادو بدین برم باباشو در بیارم که تسو میگه یعنی من علقم به اندازه تو نمیرسه باید همین پیروزی رو که بدست اوردیم برداریم بریم بعداً میگند ما خودمون نخواستیم بجنگیم

تسو میره بالا سر گوموا و میگه هی روزگار کجایی بابا که ببینی سوگلیت مفعود الاثر شده و من همه کاره شدم نمیخوای بیایی بزنی توی گوشم اومدی جنگ تا آرزوهای بزرگتون رو تحقق ببخشی ولی ورق بدجور برکشت حالا نوبت منه که بتازونم و داغ دلمو خالی کنم

همقطاریها جومونگ میرند پیش تسو و برای تحقق اهداف جومونگ و رسیدن به آرمانشو التماس روی التماس میزند که بزار بریم جنگ که تسو جوابشون رو نمیده و یونگ پو میگه ما دیگه پیروز شدیم و بسمونه

سوسونو بهوش میاد سایونگ بهش میگه باید جمع کنیم بریم بویو اینهمه زو زدیم همه چی به نفع تسو تمام شد

 

سوسونو میزنه توی دشت نگاری که تسو میاد اونجا و مثلاً میخواد از دلش در بیاره و بهش میگه به خاطر کمکهای شما جنگ رو بردیم وقتی رسیدیم بویو بهتون پاداش میدم اینقدر به فکر جومونگ سقط شده نباش تا کی میخوای خودتو اذیت کنی که سوسونو میگه اون نمرده فقط گم شده

و بلند میکنه میره سمت رودخونه و یاد خاطراتی که با جومونگ داشته میوفته .برگستوان اسب سوسونو هم در نوع خودش جالبه

در کارگاه موپالمو بالاخره موفق میشه به قولش عمل کنه و ایندفعه شمشیر جدیدی میسازه که شمشیر ساخت خود کشور هان رو میشکنه و به آرزوی چندین سالش میرسه

ارتش بویو برمیگرده و مودوک هم سریع جریان رو به یوهوا میگه که اونهم دچار شک روحی شدید میشه

تسو میره فصر و ملکه میاید به استقبالش و حسابی خوشحال میشه و بهش میگند که گوموا توی کماست ولی اون دوباره حال و احوال تسو رو میپرسه تا اینکه گوموا رو توی تخت میارن به قصر

 

کاروان یون تابال هم برمیگرده و سوسونو میره تو آغوش باباش و گریه میکنه

حال روز موپالمو هم بعد از شنیدن خبر تعریفی نیست

ملکه (وون هو) که ذوق مرگ شده به تسو میگه مأوریونگ هم پیش بینی کرده بود که اتفاق خوبی برات میوفته من حدسم ولیعهدی بود ولی الان تو باید جای باباتو بگیری تسو هم میگه صبر کن یه بابای من از این کسانی که زجرمون دادن در بیارم که توی تاریخ با خط درشت بنویسن

فایل ورد مربوطه

 

قسمت سی و  چهارم : تبعات انتقال قدرت

 

محمد کربلائی بازدید : 243 جمعه 17 دی 1389 نظرات (0)
قسمت سی و چهارم جومونگ

تبعات انتقال قدرت 

 

گوموا بی هوش توی تختخواب افتاده و  مأوریونگ هم مثلاً برای درمان اومده بالا سرش و ادا یومی یول رو در میاد ولی هر چی اجی مجی میکنه و زور میزنه به سرانجامی نمیرسه

میاد بیرون به ملکه میگه که نشد .یونگ پو هم میگه تو که یه کار ساده یومی یول رو نتونستی بکنی چطور میخوای برامون کاهنی کنی . پزشک گوموا هم میگه دو راه وجود داره یا همین طور میمونه یا میمیره

یوهوا هم که دوباره شکست روحی خورده به یاد گذشته زده اعتصاب غذا کرده و افتاده توی تخت که یه دفعه به ذهنش میرسه که الان فقط جسم گوموا براش مونده و میره مراقبش باشه تا ملکه بلایی سرش نیاره و همین جسم ، جسد شه براش

و میره بالا سر گوموا اشک میریزه و میگه زودتر بلند شید که ملکه بابای من و همه رو در میاره

ملکه که فرصت رو مناسب میبینه به دادشش میگه ما که آخر محبور بودیم این کارو بکنیم حالا برنامه هامون افتاد جلو مملکت صاحب میخواد زودتر مقدمات کارو فراهم کن تا گوموا بلند نشده قدرت بیوفته دست تسو

وزیر بالگوئه موضوع رو توی جلسه وزیران مطرح میکنه و میگه این شاه دیگه برامون شاه نمیشه که طبق معمول با ژنرال هوک چی بحثش میشه وزیر بو هم سر رشته کلام رو دست میگیره و میگه فعلاً باید تسو عده دار امور بشه تا بعداً یه فکری بکنیم تسو هم فقط به خاطر مملکت قبول میکنه!! فقط ژنرال هوک چی مخالفه و یونگ پو که چشمهاش سیاهی میره

تسو هم اول از همه میره برای افراد گارد در قوطی تاب میده و ازشون بیعت میگیره و به جای سونگ جو نارو رو  جایگزین مقام جومونگ میگنه

 

یونگ پو هم از دور همه چیو زیر نظر داره و میفهمه که به بمب بست خورده تصمیم میگیره چراغ خاموش بره جلو و خفت رو بپذیره

نارو به تسو میگه این پست برام زیادی یه پست دیگه بهم بده که تسو میگه ای بابا این در برابر زحمات تو هیچه بزار چند روز بگذر تو میزارم جای ژنرال هوک چی ارتش زیر دستت باشه

یونگ پو هم میاد پیش تسو زانو میزنه و تبریک بهش میگه تسو میگه نترس ما هم خونیم تو با من باش هواتو دارم اونهم دوباره احساسی میشه و میگه من جونمو توی این راه میزارم!

ماری و بقیه که بی جومونگ شدن رفتن همون کافه تریا همیشگی که از زاویه جدیدی نشون داده شده نشستن و نوش میخورن  .اویی میگه من که دیگه توی اون صاحب مرده نمیمونم هیوبو هم میگه بمونیم چه کار زیر دست نارو باشیم به تسو خدمت کنیم ماری میگه شما چرا نمیفهمید باید بمونیم از مامان جومونگ مرافبت کنیم

همین موقع دوچی هم از اونجا رد میشه و شروع میکنه مسخره کردنشون که بی جومونگ شدین اومدین پایین شهر و از این حرفها که اویی و هیوبو بلند میشند یه شکم سیر کتکشون میزن

این هم حال روز سوسونوه که ماتم گرفته نشسته توی اتاقش و منتظر جومونگ بیاد . اوته که نگرانشه میره پیش یون تابال که اونهم میگه ولش کن باید خودش با این موضوع کنار بیاد تا مرد شه .همین موقع سایونگ میاد و میگه که بدبخت شدیم رفت تسو همه کار قصر شده

یون تابال هم سریع جلسه رو راه میندازه و سایونگ میگه همین روزهاست که تسو بزن پس گردن و بندازدمون بیرون رییس یل هم که همیشه آیه یاس میخونه میگه تقصییر سوسونوه که محلش نذاشت اوته هم میگه بیاید خودمون زودتر بریم گیرو سنگینتریم

ملکه هم به تسو میگه ننه الان وقتشه که قدرتتو نشون بدی و برای من انتقام بگیری باید کسایی که طرف باباتو گرفتن از سر راه برداری و اینقدر میگه که تسو رو میندازه جلو تا براش انتقام بگیره

تسو هم میگه چند تا از وزیرها رو دستگیر کنند که اونا هم از موضعشون در برابر ساچالدو کوتاه نمیان .تسو هم یکیشون رو میکشه و بقیشون میندازه زندان .یونگ پو هم که پی به وخامت اوضاع برده نزدیکه سکته کنه

وزیر امور خارجه و مالیات از ترس جونشون سریع میرن پیش وزیر بو شکایت میکنن که اونهم بهشون میگه اگه میخواید به سرنوشت اونها دچار نشین صداتون در نیاید توی نبرد قدرت این چیزها طبیعیه

 

تسو به وزیر بو میگه حرف مامانم رو گوش کردم این همه خونریزی کردم تو یکم نصحیتمون کن ببینیم باید چه کار کنم اونهم بهش میگه این چیزها اجتناب ناپذیره نباید کوتاه بیای باید توی دل مردم جا خودتو باز کنی لازمه اش اینکه هوای کاهنها رو داشته باشی

اونهم میره پیش مأوریونگ میگم میخوام جبران کنم وعده و وعید روی هم که اونهاهم  قول مساعد میدن که براش دعا کنن

رییس تاک هم برای یومی یول خبر میاره که گوموا هنوز توی کماست و تسو هم نسشته پشت رول قدرت گازشو گرفته

سوریونگ به یومی یول میگه بی یورها توی تمرکزاتش با خدایان نتونسته پرنده سه پا رو ردیابی کنه و از مدار خارج شده یومی یول هم میگه بلند شین بریم بویو ببینم گوموا چش شده

 

یوهوا هم شب و روز بالا سر گومواست به شدت ازش پرستاری میکنه

چونگو هم به ملکه میگه که یوهوا سفت و سخت چسبیده به شاه و تمام چیزهای که براش میارن چک میکنه ملکه میگه کم مونده دیگه بگه ما میخوایم کاریش کنیم

و بلند میکنه میره پیش گوموا و میگه اومدم شیفتو عوض کنم تو برو استراحت کن یوهوا میگه من هستم ملکه هم کفری میشه و میگه میترسی شوهرمو بکشم بیا برو به کارو زندگیت برس مردم پشت سرمون حرف در میارن که یوهوا کوتاه نمیاد و ملکه میره

فرمانده ارتش یودونگ هم با نفراتش اومده هیون تو تا به بویو حمله کنند که یانگ جو میگه نیازی به قشون کشی نیست بویو الان تو چنگ ماست

سولان به باباش میگه دوباره میخوای بری جنگ اینطور که تسو بدبخت میشه یانگ جو میگه این بار میخوام مذاکره کنم همین روزهاست که بند بساط عروسیتو جور کنم آماده باش و یکی از محافظها رو به نام هاو چن رو به عنوان جان نثار سولان منصوب میکنه

وانگ سو وانگ هم نامه یانگ جو رو به تسو میده که توش اتمام حجت کرده یا میایم جنگ یا باید دخترمو بگیری

تسو اول به مادرش میگه اگه میخوایم بویو رو نگه داریم باید با دختر یانگ ازدواج کنم که مامانش هم میگه قربون پسرم برم که به خاطر مملکت داره احساسات خودشو فدا میکنه!

تسو همه مقامات رو توی تالار جمع میکنه ولی روی صندلی گوموا نمیشینه و اول براشون شرایط ادامه جنگ و مملکت رو میگه و بعدش میگه تنها راه نجاتمون اینه که من با دختر یانگ جو مزدوج بشم و همه اینو پای فداکاری تسو میزارن

 

تسو دوباره میگه توک گو زیر دست موپالمو رو بیارن و اونهم مثل همیشه میترسه و میگه موپالمو شمشیر محکمتر از شمشیر هانیها ساخته

 

تسو سریع بلند میکنه میره کارگاه و جریانو مپرسه موپالمو هم که دیگه آرمانهاشو از دست داده انکار میکنه و تسو به نارو میگه تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر

ماری و رفقا به سونگ جو میگند که از ناور اجازه بگیره براشون تا محافظ قصر یوهوا بشن

همین موقع ناور موپالمو رو میاره و بهشون میگه شما این بابا رو باید ادب کنید که اونها راضی نمیشن ناور هم کفری میشه میخواد بکشدشون که سونگ جو وساطت میکنه

 

نارو خودش موپالمو رو شلاق میزنه ولی دهان موپالمو قرصه

سوسونو هنوز زانوی غم بغل کرده و زده عزلت نشینی که یون تابال میگه بس دیگه چقدر میخوای توی خونه بشینی تنگ دلمون بیا بیرون ببین دنیا دست کیه .تسو الان همه کار قصر شده و همین روزهاست که بفرسته سراغت بلند شو یه فکری بکن . همین موقع سایونگ خبر میار یومی یول اومده اونجا

یومی یول هم که دلش برای گوموا تنگ شده پی همه چیو به تن مالیده و به یون تابال میگه باید برم فصر نجاتش بدم بنده خدا گناه داره .سوسونو هم میگه صبر کن تا من یه راه پیدا کنم

و شب بلند میکنه میره قصر وبه یوهوا جریانو میگه و قرار میشه شب یوهوا همه رو مرخص کنه تا یومی یول بیاد کاروش بکنه

سوسونو سر راه تسو رو میبینه که تسو بهش میگه یادته توی خونتون چی بهت گفتم حالا میبینی که بیشتر از اونچه که بهت گفتم شدم اینقدر به فکر اون سقط شده نباش سوسونو هم جواب تاریخی میده و میگه من باید با چشمهای خودم ببینم که اون مرده تا تازه بیام بهت بگم باهات ازدواج نمیکنم .سوسونو از اونجا میره و تسو حسابی هویج میشه

ماری و بقیه یومی یول رو میارن قصر و سونگ جو همه رو مرخص میکنه تا بی سر وصدا بره بالا سر گوموا و مشغول شه

یومی یول میره بالا سر گوموا و تا میبیندش اشکش از دو چشمش در میاد ( نه مثل همه از یه چشم)

 

بند و بساط رو پهن میکنه و مشفول میشه و سونگ جو و بقیه بیرون پست میدن و مراقب اوضاعند

ملکه به تسو میگه درسته که سرت شلوغه و به کارهای کشور میرسی اما سری به بابات هم بزن که نگن به مرگش راضی بودی این یوهوا هم خودشو بدتر جسبونده به بابات ولش نمیکنه مردم پشت سرمون صفحه میزارن تسو میگه چه غلطها الان میرم پرتش میکنم بیرون که ملکه میگه ولش کن بزار این چند روز باقی مونده کنار گوموا باشه وقتی بابات مرد خودم به حسابش میرسم

موپالمو هنوز حرف نزده و تسو بهش میگه تو خدمات ارزنده ای برای بابام انجام دادی حالا من اومدم جاش بگو ساختی یا نه که موپالمو میگه نه تسو آزادش میکنه ومیگه پنج روز بهت وقت میدم باید برام بسازی اگه نساختی خودم میام توی اون خراب شده جلوی همه شمشیرت میکنم

تسو سر راه سری به گوموا میخواد بزنه که یوهوا بهش میگه الان دکتر داخله و گفته کسی نیاد داخل تسو میگه مریم داخل یه نگاه میندازم و میرم یوهوا میگه اصلاً چی شده بعد از ده روز یدفعه اومدی باباتو ببینی نکنه اومدی ببینی مرده یا نه میگه نفهمیدی دکتر اونجاست .تسو هم کوتاه میاد و میره

یومی یول هم از جون دل حسابی مایه میزاره تا اینکه گوموا چند ثانیه بهوش میاد و دوباره میره

یومی یول به یوهوا میگه من هم نتونستم کاری براش بکنم دوباره از هوش رفت دیگه از دست منم خارجه یوهوا میگه اگه بلند نشه بدبخت میشم و حسابی پته تسو رو میره روی آب و میگه اگه بهوش بیاد هم خدا میدونه تسو باهاش چه میکنه

تسو که تازه یادش اومده یوهوا بهش چی گفته دوباره بلند میکنه میره پیش گوموا و میگه یوهوا رو بندازن بیرون

فایل ورد مربوطه

قسمت سی و  پنجم : ازدواج تنها راه فرار

تعداد صفحات : 545

درباره ما
Profile Pic
.::گروه اینترنتی اثیر::. بزرگترین گروه وبلاگی ایران با بیش از 5 سال تجربه درخشان و دارا بودن وبلاگ در بیش از50 سرویس وبلاگ دهی ایرانی و خارجی و تجربه ی افزایش بازدید در بیش 100 وبسایت که تا کنون اکثر انها در رتبه های زیر 50 در ایران قرار دارند وابسته به کانون فناوری تبلیغاتی راه هشتم بزرگترین مرکز لیزر و ساخت تندیس در ایران اس ام اس های سکسی خفن توپ حشری
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 5861
  • کل نظرات : 101
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 81
  • آی پی دیروز : 105
  • بازدید امروز : 94
  • باردید دیروز : 223
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,442
  • بازدید ماه : 3,442
  • بازدید سال : 36,482
  • بازدید کلی : 1,327,293