loading...
sms زییاترین پیام کوتاه
محمد کربلائی بازدید : 256 یکشنبه 20 تیر 1389 نظرات (1)

 

کتاب خورشید را بیدار کنیم ~ژوزه مائوروده واسکونسلوس، رو دیشب میخوندم ... میدانی که ، همیشه زیر جملاتی که دوستشان داشته ام خط میکشم ... به تلافی جملاتی که تو مدرسه دوست نداشتم و فقط به صرف اینکه مهم بودند ، زیرشان خط میکشیدم.

 آنجا که موریس قرارشان را همیشه برای زه زه ی کودک  یاد آوری میکند.

"باید همیشه به محض اینکه اورا میبینم ، بی تردید ، بدون شرم ، مثل پدر و پسر ، بپرم بغلش و اورا ببوسم .... در آغوشش جا بگیرم و اورا به خود بفشارم تا بداند هنوز هم دوستش دارم ، بدون هیچ حرف و تغییری."

 

دلم میخواهد ما هم همچین قراری داشته باشیم!

 

***

 زنگ میزنم به تلفن ات ، جواب نمیدهی ... نمیدانم هنوز خوابیدی ، یا حمام هستی .

نیم ساعت بعد که زنگ میزنی ، از تصور اینکه به مناسبت مهمانی امشبتان  در تره بار بوده ای ، به کمک مامانت در صف های سبزی و ... بوده ای ،  خرید های خانه را پشت ماشین گذاشته و بعد به خانه برده ای ... حالا هم از از جلوی ساختمانی که جلسه ای در آن خواهی داشت باهام حرف میزنی ، ناخودآگاه لبخند میزنم !

بهت میاد این کارها ... چه جورش هم ! :)

 

میخندم میگم : خب سبزی ها رو میبردی شرکت ، شماها که کار ندارین که ... میگذارید روی میز کنفرانس ، دور هم مینشینید و سبزی پاک میکنید .

-         باید جلوتر بهشون میگفتم ، دامن و زیزشلواری هم بیارن ...

یادش به خیر ، دوست دختر یکی از دوستام همیشه بهش همینو میگفت ، که من که دارم میرم سرکار ... تو هم بمون خونه ، به کارهای خونه برس ، سبزی هارو پاک کن و بشو مرد خونه!

 

مکث میکنی و بعد میگی : حیف ! همشون پوکیدن .

-         یعنی چی ؟

-         زدن به تیپ هم ، جدا شدن.

 

***

 خدایا متشکرم که ببولی من   کم کم دارد سرحال میشود!

 

***

 دلم برای شوخی هایت بدجور تنگ شده بود!

برای خنده هایت، هم.

 ***

هی پسر !

گاهی مثل الان که بهم زنگ زدی که بگی میخوای به دوستان قدیم ! هم بگی که با ما همسفر شن ، که گاهی میبینم تو جریانات رو خیلی با جزئیات تعریف میکنی ...

وقتی مثل الان نزدیک نیم ساعت زیرکانه کل کل میکنیم و تو هی حرف های دوپهلو میزنی تا بخندیم و منکه میخواهم پا به پای تو بیایم و همیشه هم کم میارم ...

حس میکنم خیلی خوشبختم که تو هستی .... تو هستی و یه عالمه لحظه های قشنگ.

***

گفتم بیام و یه اعترافی بکنم که...

 والا از همین دقیقه که گفتی تائیدیه ی دوستان قدیم :) رو گرفتی ، هی شیطون میخواد گولم بزنه که برم بدو بدووووو به مریم بگم ،هی جلوی خودمو میگیرم .... حالا نه اینکه حرف و موضوع مهمی باشه هاااا ، یه جور مرضه انگاری ...

خولاصه که خیلی خویشتن داری کردم و نگفتم ... میدانی ؟ خودم هی به این مریم میگم" حرف تو دهنت نمیمونه و اصلا" یعنی که چی تو هر چی میشه میای میگی ؟ " حالا فکر میکنم که خودم چقدر قابلیت اینطوری شدن رو دارم !

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط من در تاریخ 1348/10/11 و 20:50 دقیقه ارسال شده است

امروز در وبلاگ شما پست هایی دیدم که نویسنده اش شما نیستید ...

نیازی نیست که بگم این کار بدون اجازه، کار درستی نیست!

گرچه خیلی دلم میخواد بدونم چرا از وبلاگ من اینطوری سوء استفاده میکنید.


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
.::گروه اینترنتی اثیر::. بزرگترین گروه وبلاگی ایران با بیش از 5 سال تجربه درخشان و دارا بودن وبلاگ در بیش از50 سرویس وبلاگ دهی ایرانی و خارجی و تجربه ی افزایش بازدید در بیش 100 وبسایت که تا کنون اکثر انها در رتبه های زیر 50 در ایران قرار دارند وابسته به کانون فناوری تبلیغاتی راه هشتم بزرگترین مرکز لیزر و ساخت تندیس در ایران اس ام اس های سکسی خفن توپ حشری
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 5861
  • کل نظرات : 101
  • افراد آنلاین : 95
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 180
  • آی پی دیروز : 55
  • بازدید امروز : 792
  • باردید دیروز : 83
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,351
  • بازدید ماه : 8,698
  • بازدید سال : 31,042
  • بازدید کلی : 1,321,853