ای ناگزیر از آرزو
سازی بده به دست من
تا زخمه ای زنم به او
بر تار و پود جان و تن
ای ناگزیر از خواستن
کوک دلم بر مویه است
اوج و فرود گریه ام بر نام توست
ای بی نیاز از سوز من
بشنو نوای ساز من
بیداد می آید به ساز
گه داد و گه راز و نیاز
جامه دران نغمه و اوج
هر ناله ام سوز و گداز
ای ناگزیر از گریه ام
دستی بکش بر گونه ام
اشک است این
سیلاب نیست