می آیی،می دانم که پنهان شده ای در میان پلکانی از یاس سپید ، در میان آوازی از نرگسهای شیراز،روزی خواهی آمد ، روزی که غوغای دلم تو را فریاد زند و فانوسی که در عمیق ترین نقطه قلبم تنها به سودای تو سوسو می زند شعله ور شود و تمامی وجود سرد و تاریکم را آتش زند و بسوزاند.
روزی که اشک سرد شقایق تن زخمی دشت تنهایی را سیراب کند ، روزی که تمامی جاده های متروک و لبریز از سکوت بی تو بودن ، پر شود از فریاد آمدنت.
پرده لاجوردی دلم را کنار زده ام،تو را حس می کنم ، در لا به لای هاله ای از نور ، صدایت می زنمن،تبسم نگاهت شاعرانه است و غریب.
بوی یاس سپید و اقاقیا تمامی درونم را نوازش می کند و لبهایم به ترنم این جمله ، صدای سکوت را در هم می شکند که تو خواهی آمد
![](file:///F:/mohammad/یانگوم/7744_files/20.gif)
![](file:///F:/mohammad/یانگوم/7744_files/20.gif)
مـی گــویــنـد :
شـخـصـی بــه کــوهـی رفـتـه بــود و سـالـهـا مـشـغـول ریـاضـت و عـبـادت بــود
خــداونــد هـم روزی ِ او را هــر روز بـصـورت مــقـرری مـی رسـانــد
یکـوقـت بعـنـوان امـتـحـان ، خــداونــد یـک شـبـانـه روز بـه او چــیـزی نـرسـانــد
عـابـد نـاراحـت شـد و در صـدد بــر آمــد چــیـزی بـرای خـوردن پــیـدا کـنـد
بــه هـمـیـن جـهـت بـه چـادرهـایـی کـه در تـپـۀ مـجـاور بـود رفـت
و کـمـی از آنـهـا نـان گــرفـت و بـرگـشـت .
امــا سـگ صـاحـب چــادر او را تـعـقـیـب مـی کــرد و قـصـد حـمـلـه داشـت .
عــابــد هــرچــه بـه او نـهـیـب مـی زد فــایــده نــداشـت .
بـالاخــره عــاجــز شـد و گـفـت :
ای پـس فـطــرت مـگــر مـن بـجــز یـک تـکـه نـان از صـاحـب تـو گــرفـتـه ام ؟
سـگ بــزبــان آمــد و گـفـت :
پـس فـطــرت تــویــی .
مـن سـالـهـاسـت در خــانــۀ ایـن مــرد پـاسـبـانـی مـی دهــم
آیـا تـکـه نـان خـشـکـی یـا مـشـتـی اسـتـخـوان بــه مـن بــدهــد یـا نــدهــد
ولــی هــرگــز جـای دیـگــر نــرفـــتـم.
ولـی تـو یـک شـبـانـه روز ، روزی ات را خــداونــد نــرسـانــد
آمــدی و از صـاحـب مـن کـه کـافــر اسـت نـان خــواسـتـی .
بیا مهدی بیا مهدی(عج)
خلاصه قسمت سی و سوم سریال جواهری در قصر!( با یه نگارش دیگه)
چگونه ID ياهوي خود را از هکر پس بگيريد؟