نمیدانم چندمین بار است که عکسهایمان-من و دوستانم- را مرور میکنم و علامت زوم را روی چهرۀ خودم فشار میدهم. اصولاً وقتی فکرم مشغول خودم است این کار را میکنم و اگر هم عکسی در دسترس نباشد،آنقدر اسمم را روی کاغذ مینویسم تا دیگر جایی خالی نمیماند. خودکار مشکی استفاده نمیکنم که سیاهی ها سفیدی را نپوشاند ؛ به جایش در دلم آرزو میکنم آبی و روانی برگردد به ریحانه سادات یاسینی نه خودکاری که در دست دارم !
خوب که نگاه میکنم ، در تمام عکسهایمان چیز مشترکی وجود دارد ؛ خنده ها و لبخندهایی که نه از سر اجبار ، بلکه با اختیار و از ته دل روی لبهایمان نشسته است . به بهانه های خندیدنمان که فکر میکنم ، آنقدر ساده اند که از سادگی شان خنده ام میگیرد !