نگاه میکنم ، ضریح را که میبینم ، لبخند میزنم و اشکهایم میلغزند . نگاه میکنم ، در می یابم آرامش از دست رفته را . نگاه میکنم ، دستها قفل شده اند به ضریح . نگاه میکنم ، چه ناله ها که برمیخیزد از دلهای شکسته . نگاه میکنم ، حرفی ندارم . نگاه میکنم ، سرا پا سپاسم . نگاه میکنم ، سکوت میکنم و بی صدا فریاد میزنم .
نگاه میکنم ، گنبد طلایی زیباتر از همیشه است در گرگ و میش هوا . نگاه میکنم ، نقاره میزنند . نگاه میکنم ، آرامشی ژرف پر کرده است تمام دلم را . نگاه میکنم ، پرچم سبز بالای گنبد طلایی تکان میخورد از نسیم بال برفی فرشته ها . نگاه میکنم ، چادرم به رقص می آید از روی شعف .
نگاه میکنم ، ضریح همیشه دستگیر را . نگاه میکنم ، جلوی چشمانم می آیند تمام ملتمسین دعا ، تمام دوستان و آشنایان . نگاه میکنم ، سراسر دعا شده ام برای عزیزانم . نگاه میکنم ، هنوز حرفی ندارم برای خودم . نگاه میکنم ، تمام وجودم سکوت و معنا میشود .
نگاه میکنم ، دلم نمی آید چشم برگیرم از گنبد طلایی . نگاه میکنم ، آخرین نگاه است . نگاه میکنم ، حرفهایم را واگویه میکنم ، حرفهایی که میدانم نگفته میداند . نگاه میکنم ، ضریح جلوی چشمانم است ، باری دیگر دعا میکنم تمام ملتمسین دعا را . نگاه میکنم ، نماز میخوانم در این آخرین لحظه برای حاجاتمان . نگاه میکنم ، به امید دیداری میگویم و چشم برمیگیرم . نگاه میکنم ، آرامم .
نگاه میکنم ، دوستی میگرید . نگاه میکنم ، چشمانم تر میشوند و اشکانم نمیلغزند . نگاه میکنم ، میگوید دل کندن سخت است . نگاه میکنم ، میگویم اینجا فقط دل بستن است و با او بودن ...
نگاه میکنم ، دل تنگی نمیکنم و آرامم ، نگاه میکنم ، دور نشده ام از گنبد طلایی حتی با وجود فرسنگها فاصله . نگاه میکنم ، آرامم .
...