مردان براي مردان زينت نمايند مثل زينت كردن زن براي شوهرش. زنان با هم تزويجنمايند؛ خود را براي يكديگر آرايش دهند. در هر جا زمامداري به دست بچهها افتد.آْوازه خواني زنان و ساز و نواز را حلال ميشمارند و شراب بنوشند. مردان به مردانو زنان به زنان اكتفا نمايند و زنان به زين سوار شوند و بر مردهاي خودشان مسلطگردند.
مردم به سه قصد حج روند: توانگران براي تفرج و متوسطين براي تجارت، بينوايان برايگدايي. احكام دين باطل و اسلام ضعيف گردد. دولت اشرار به پا شود و بيدادگري درشهرها شيوع پيدا كند. در آن زمان است كه بازرگان در تجارت و صنعتگر در صناعت و هرپيشهوري در پيشه خود دروغ گويد و كم ميشود كسبها و تنگ ميشود مطالب و مختلف ميشودمذاهب و تبهكاري فراوان شود و راهنمايي و رشد نقصان پذيرد.
»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»
{مطلب دوم}
ولادت امام حسينعليه السلام و روز پاسدار بر امت، شيعيان و سپاهيان اسلام مبارك و فرخنده باد
در همه چيز از همه كس جلوتر بود؛ حسين وقت اطاعت از امام، از همه گوش بهفرمانتر بود براي برادرش حسن. وقت سكوت از همه ساكتتر، چنان كه سكوتش وحشت آوربود. وقت قيام و خروج هم از همه مصمم تر. حسين هميشه پيش روي بقيه بود نه پشتسرشان. هميشه پناهگاه ديگران بود نه در پناهشان؛ همانطور كه شايسته يك اماماست. فاطمه حسين را در شكم داشت. پيامبر ميخواست برود سفري بيرون از مدينه. آمدپيش فاطمه و گفت: «جبرييل گفته به زودي پسري به دنيا مي آوري. شيرش نده تا منبيايم. حتي اگر يك ماه طول بكشد.»
همين حرف را موقع به دنيا آمدن حسن هم گفته بود اما مهر مادري بعد از سهروز فاطمه را واردار كرده بود شيرش بدهد. حسين كه به دنيا آمد، فاطمه منتظر ماندتا پدرش آمد. پيامبر زبانش را گذاشت توي دهان حسين و حسين از شيره جان پيامبرمكيد. اين كار را بارها انجام داد. گاهي هم انگشتش را ميگذاشت توي دهانش تا بمكدو گوشت حسين از گوشت محمد روييد. نوزادرا آوردند پيش پيامبر كه اسمي انتخاب كندبرايش. رسول خدا گفت: «من از خدا جلو نميزنم براي انتخاب اسم اين بچه.» جبرييلآمد و گفت: «جايگاه علي پيش تو، مثل جايگاه هارون است پيش موسي، پس اسم پسر عليرا همان اسم پسر هارون بگذار.»
محمد پرسيد: «اسم پسر هارون چه بود؟» جبرييلجواب داد: «شبير!» پيامبر گفت: «زبان منعربي است.» جبرييل گفت: «اسمش را بگذاريد حسين!» و حسين، حسين شد.