اکنون زمان آن فرا رسیده که عاشقانه راهی سفر عشقشوی؛ چندان اندیشهات را پر از فکرهای مثبت ونورانی نمایی و مهیای سفر شوی سفری طولانی و سرشار از نشاط وشوق به قصد رسیدن به معبود را آغاز کنی.
تو اینک قادری تا ردپای درخشان خداوند را بر ساحل طلائی کائنات، نظارهگر باشی. دل به دریا بسپار واندیشههایت را دریائی کن و یقین بدان که ”او“ تو را بهسرزمین رویائی خود میهمان خواهد کرد.
تو ای اشرف مخلوقات خداوند! هر آنچه را که این سفرنیاز دارد، تو با خود به همراه داری. پس آن گونه کهشایسته توست، محکم و استوار گام بردار و دریای آبیو آسمان بیانتها را چراغ هدایتی بدان که تو را به سرزمیننور، رهنمون خواهد شد.
ای رهایافته! بدان که راه رسیدن، رهروی میخواهد که مردپیمودن باشد و گذار. شوق و ذوق میخواهد و سرمستی.پس فراز و نشیب مسیر، تو را مشتاقتر میبایستساخت، نه رنجور و مغموم. اکنون وقت آن رسیده که برقله بلندترین کوه اندیشهات فریاد کنی: ”من انسانسعادتمندی هستم من بوی خوش شکوفههای خوشبختی که باد از سرزمین موعود هدیه میآورد، درمشام خوداحساس میکنم.“ تا پژواک صدایت، مشتاقان را به وجدآورد و هلهله در کائنات به پا کند.
اکنون دیگر میبایست ذکر خداوند را دائم و پیوسته برسجادهٔ سبز و بیانتهای رسیدن با گام زدن در مسیر”عشق“ لحظهلحظه بر زبان راند.
ای دوست خوب من!
ما دیگر فرصت آن را نداریم که ”زندگی“ را کلاس درس شیطنتهای کودکانه و مکان کسب تجربههای مکرری کهبیش از آن که ما را به سرزمین نجات برسانند. ما در خودغرق میکنند، بدانیم. ما اکنون میخواهیم آن گونه کهشایستهٔ جایگاه رفیع انسانی ماست، زندگی کنیم؛شادکام، شادمان، موفق، سعادتمند و عاشق تا شایستهٔ بهشت برین خداوند باشیم.