loading...
sms زییاترین پیام کوتاه
محمد کربلائی بازدید : 238 جمعه 25 تیر 1389 نظرات (0)


مقام پدر

بنده نجیب الله " جویا " یکی از فقیر ترین اشخاص که در قلب اسیا یعنی در دره نیکپی ولسوالی دوشی ولایت بغلان افغانستان به دنیا آمدم و 32 بهاری زندگی ام را با فصل خزان دوشادوش سهپری مینمایم و با صدای جنک گوش باز نمودم و با کشتن بی گناه هان چشم باز کردم و با بی عدالتی پرورش یافتم و با جبر انث گرفتم و با خشونت سازش نمودم و با مستبدین هم نشین شدم و بلاخره زندگی را طوریکه تقاضای طبعیت بود مینمودم نتوانستم و طوریکه زندگی طبعیکه حق یک انسان است محروم شده ودر حاشیه گذاشته شدم.
 و بلاخره به این باور شدم که چند سالی میشود که از خیلی ارزش های مادی و معنوی بریده ام اگرچه برای خالی شدن ذهنم از این ارزش ها، آسیب های زیادی روانی را دیدم، از همه درد آورتر از دیگر است که همیشه مرا لنجور ساخته ومیسازد، درد های را که در دوران طفولیت دیدم که در فوق یاد آور شدم  هنوز از ذهنم دور نشده که رنج های دیگری میتوانم نام بگیرم که حس غریبی وتنهایست که در میان دوستان و اقاربان به من دست میدهد و این حس غریبی بسیار فرساینده و همه گیر است و هیچ علاج نیست که این حس غریبی ام را، از وجودم دور  نماید و ازین بیماری خود را  رهایی بخشم ای کاش  میشد که هیچ کس غریب به دنیا نمی آمد و یا در یک فامیل دور از همه ارزش های معنوی که خداوند برای بنده گانش عطا فرموده محروم نمیشد به نظرم مشکلی که مرا زیاد درد میدهد  میراث فقر فرهنگی، اجتماعی و بلاخره فقر اقتصادی است و دیگری فقر محروم گذاشته شدن گذشته گانم از تعلیم ،مواهب الهی و محیط سالم اجتماعی است که هیچ درمان نیست. من در زندگی رنچ های زیاد را دیدم و لمس کردم ولی نتوانستم در مقابل این همه رنچ ها مقابله نمایم چرا که این درد را کسانی در بین ما کاشته است که اعلاج آن خیلی ها دشوار است از بین ببرم و ازبین بردن ان به زمان نیاز دارد که انتظار آن میباشم...
رنج  خالی کردن ذهن از این درد ها  با صدها کشمکش روانی نیاز دارد که تحمل کردنش بسیار دشوار است برای یک باچه هزاره، ورنج دیگر مانند نداشتن ظرفیت پذیریش دوستان و احترام به دیدگاه و محترم شمردن نظر انسان. وبلاخره دوستان از این کشمکش روانی فایق شوم و ذهنم انگاه از همه مفاهیم خالی سازم ، و با شوق اینکه ازاین دید متعصبانه خود برایم  ولی نتوانستم ولی با مسخره کردن با ارزش های دیگران اما دیری نگذشت، دانستم که نگاه من یک نگاه  مثبت  نبوده، یک نگاه روانی بوده که جبر تاریخ اثرات منفی که توسط مستبدین محلی که در ضمیر چند نسل پیش ما کاشته است  برای نسل پیش ما و بلاخره برای من میراث مانده  است ، و این وضعیتم تناسب با وضعیتی قبلی ام است هیچ اثر مثبت نگذاشت. پس از این قبول کردم که انسان،حیوانی است اجتماعی،  روانی و بیمار، و این بیماری اش هم دلیلی بر انسانیت ام میباشد.
تلاش مینمایم که از تعصبم دست بکشم به همان اندازه که دیگران را غیر مسول بدانم، خودم  و تعصب هایم را مزخرف تر از دوستانم در یابم، آنگاه دانستم، رهایی در کار نیست. همه کس به نوعی میخواهد با  بازی های مختلف، خلای  های ذهنی اش را  که همیشگی است که در زنده گی اش تاثیر منفی دارد دریافتم و تلاش هایکه  بتوانم بدیل را برایم دریافت نمایم که بتواند ، آنرا پر نماید و هم باید پر نمایم بعد از این آرام و آسوده و خون سرد تر شوم و دیگر از بابت چگونه گی ارزش های زندگی ، در ستیز نباشم . ارزش های عظیم، دیگر به عنوان عظمت قبلی اش به ذهنم برنگشت اما به این ارزش ها به عنوان بازی، برای زندگی کردن تن میدهم و بتوانم یک تغیر مثبت را برای نسل بعدی ام به بار بیاورم که انها عاری از چنین مشکل که مردم ما دامنگیر است رهایی بخشم.
از آوان طفلیت بدین سو که با پدر ومادرم به سر نمی برم، گاهی هم طوری میشود که باهم یکچا میشویم ولی میخواهم که در باره مقام و منزلت پدرم چیزی بگویم ولی هر چه بگویم شاید قادر نباشم که مقام و موقف پدر و مادر را بجا بیاورم ولی با آن هم چیز های اندکی با پیوند چند کمله در وصف شان مینوسم ، ایشان در دره زیبای نیکپی زندگی مینمایند ولی  به شکل رقت بار یکه که مردم یک صده پیش زندگی میکرد دارند ولی ایشان که تمام زندگی شا نرا بخاطر پرورش ما به خرج رساندند و تمام مشکلات های سلیقوی مستبدان ،سیاسی ،نظامی،سمتی، لسانی و بلاخره و مذهبی را متحمل شدند تا که اولاد هایش بتواند یک زندگی خوب  داشته باشد ویا  برایشان مهیا نماید و ایشان همیشه تلاش نموده که مرا به آموزش و پرورش تشویق نماید و از اثر سعی و تلاش های ایشان است که امروز قادر شدم که به مقام  و منزلت ایشان چیزی بنویسم و من فعلآ در کنار دور افتاده از شهر کابل زندگی ام را ادامه میدهم.و در ایام های، من به سن 17 ساله بودم که مهر بی مانندی مادر را از دست دادم  نگاه من به پدرم، طوری است که گویا این آدم ها را خیلی دیده باشم و باز هم زیاد خواهم دید. هیچ پاسخی به محبت شان ندارم و هیچ عاطفه و هیجانی از من سر نمی زند که پیامی باشد از حس فرزندی من برایش ادیه نمایم.
من می دانم این یک غریزه انسانی است برای تداوم زندگی که هر موجودی برای همین غریزه اش، به فرزندان اش فداکاری میکند. این غریزه در جانوران به عنوان یک غریزه طبیعی باقی مانده و تنها والدین است که برای بخاطر بزرگ کردن فرزندان اش بدون هیچ توقع فرزندی، از خود فداکاری های میکنند و فرزندان در قبال این فداکاری هیچ مسوولیتی ندارد اما این غریزه در انسان مانند هر غریزه دیگر، با روپوش فرهنگی ای که خورده است رابطه ها و توقع ها را طوری دیگری، مایه داده است. که از آن ارزش های انسانی سر بدر آورده است.
یکی از این ارزش ها همین ارزش پدری و مادری و فرزندی است که میخواهم بیان نمایم.
بنابراین، خواستم در باره پدرم چیزی بگویم: نام  این شخص ، محمد نظر بای است ولی ایشان در یک خانواده فقیرترین شخصی بنام شاه نظر به دنیا آمده است و از پدرش برایش هیچ سرمایه مادی و معنوی بجا نمانده است ولی در اثر سعی و تلاش های خسته ناپذیری که باید در راستایی  درس تعلیم کشانده میشد نشد به کار و زحمات که از نوشتن اش قلم عاجزی میکند که امروز ایشان از موقف اجتماعی خوبی که در بین مردم بیچاره که دران دره است برخوردار است که امروز مردم به نام محمد نظربای خطاب میکند و مردم او را به نام منظر صدا می زنند، مشهور به منظر است.
محمد نظر بای 6 فرزند دارد که 2 پسر و 3 دختر است از همسر اولی اش و 1 پسر از خانم دومی اش و همسران سومی و چهارمی تا هنوز پسر ندارد. و به تقدیر الهی ایشان چهار زن گرفته است ولی دلیلکه گرفته است خانم های قبلی اش دینایی فانی را لبیک گفته است.
محمد نظر بای  در بیرون ادم گوشه گیر و رفیق دوست است و در خانه ادمی تند مزاج است. جنگ و خشونت اش با هیچ کسی به کینه نمی انجامد و خیلی زود گزرو از کرده هایش زود پیشمان می شود، و آدمی برای دشمنی نیست زیرا خیلی خوش باور است به دیگران. در رفاقت برایش هیچ چیز ارزش ندارد.
محمد نظر از جوانان هوس مند روزگارش بود، نمی دانند که کاری را چرا انجام می دهند اما می دانند که این کار، کار نیک است. ولی بر انگیزه انجام دادن آن نا آگاه نیست.
وی از فعالان حقوق مردم بوده و همیشه از عدالت و آزادی دفاع کرده به همین دلیل در میان مردم به صداقت و راست گویی مشهور است، با وصفی که هیچگاه ارباب نبوده اما دعوای مردم حضور داشته بوده و در اکثر دعواها، به عنوان آدم حق گوی و منصف، خواسته شده راه حل مناسب را برای موضوعات قومی پیدا نموده.
از کودکی تا هنوز ندیدم که پدرم بیدار باشد و بیکار نشسته باشد، اگر بیدار باشد یا به کاری مشغول است از این خوی وی خانواده، نا راضی است. وی به خوردن و نوشیدن هیچ علاقه ندارد بسیار به مشکلات این همه را بدست آورده است و از پدر برایش میراثی نمانده همه این از تلاش و زحمات خودش کمایی کرده که بر ما میماند ولی مشکل که دارد بسیار سخت و کوه خطا است.
پدرم هشتاد هشت ساله 1389 میباشد، خوشبختانه، تندرست است. هنوز به گوسفند داری و کوچی گری اش رسیده گی مینماید. شاید دلیل تندرستی اش، خواب راحت و لاغری اش باشد. مذهب  پدرم اسماعیلی  است اما مردم غیر از اسماعیلی یعنی مردم سنی مذهب هم به پدرم بنابه ارتباطی که از همجواری و همسایگی داشته اند، احترام می گذارند و ی را به عنوان آدم با اعتبار و امانت دار می شناسند و روابط خیلی ها نزدیک دارند که امروز معاملات کاری اش با مردم بیگانه است و این برایم خیلی ها با ارزش است.
پدرم سواد خواندن و نوشتن را دارد و پدرم به گوسفند داری علاقه زیاد دارد و می گوید تا آخر عمرش با گوسفند و در کوه های منطقه وهندکش به سر خواهد برد. ازین آروزیش هیچ پشیمانی نمیکند خودم و دوستان مکررآ خواستیم که فکرش را در قسمت آن تغیر دهیم ولی موفق نشدیم من بدین باورم که هر کس حق دارد که عشق بیورزد و این یک حق طبعیی اش است و نمیخواهم بالایش تحمیل نمایم ولی این مفکوره اش قابل قبول برایم نیست  چرا که اگر میخواست میتوانست در خوبترین موقعیت شهر های مشهور کابل مکان برای زیست برای ما سرمایه به جاه میگذاشت ولی پول هایکه دیروز داشت ارزش خود را از دست داده و هیچ جایی را نگرفت ولی من بدین باور نیستم که روزی و جایداد از پدرم برای ما بماند یعنی بدین باورم که بایدخودم تلاش نمایم برای خود زندگی بسازم ولی در اخرین برداشت من در نهایت امر از پدرم راضی هستم و خواهم بود.
این بود برداشت نجیب الله " جویا " از پدرش!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
.::گروه اینترنتی اثیر::. بزرگترین گروه وبلاگی ایران با بیش از 5 سال تجربه درخشان و دارا بودن وبلاگ در بیش از50 سرویس وبلاگ دهی ایرانی و خارجی و تجربه ی افزایش بازدید در بیش 100 وبسایت که تا کنون اکثر انها در رتبه های زیر 50 در ایران قرار دارند وابسته به کانون فناوری تبلیغاتی راه هشتم بزرگترین مرکز لیزر و ساخت تندیس در ایران اس ام اس های سکسی خفن توپ حشری
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 5861
  • کل نظرات : 101
  • افراد آنلاین : 104
  • تعداد اعضا : 9
  • آی پی امروز : 278
  • آی پی دیروز : 55
  • بازدید امروز : 1,984
  • باردید دیروز : 83
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,543
  • بازدید ماه : 9,890
  • بازدید سال : 32,234
  • بازدید کلی : 1,323,045