۳۱ اردیبهشت ۸۹
بعضی روزا، شبا ... نمیتونم بگم فقط یه خاطره ست ..
شبایی که هیچوقت تکرار نمیشه ....
حرفایی که شاید هیچوقت دوباره بهم نگیم ....
حتی سکوت معنی دارت
پ.ن : حالا فقط به امشب، به تو فکر میکنم ...
چقد دوس داشتم امشبو 5:16 AM
۱۶ خرداد ۸۹
معده م درد میکنه ... چرا نمیذارن یه دل سیر نگات کنم ...
میگم بریم؟ ... میگه چیه ؟ عجله داری؟ ...یکم دیگه بمونیم ...
به معده م فک نمیکنم ...حرف زدن با تو خوبم میکنه ...
بالاخره می ری ... حالا درد دارم ... دردی که بهونه ای برای تحملش ندارم ...
پ.ن : نمیدونم ... چی بگم .... می رم بقیشو بخونم ...