حسرت لحظه ها را میشمرم...
حسرت گفتن ها و نوشتن ها..
حسرت واژه های نگفته
حسرت ...
حسرت برایم طنین آور اسم توست..
یادآور خوش آهنگ یک کلام..
حسرت یعنی غروب غریبانه ی دلی غمزده ی من...
حسرت یعنی طلوع صبح پرواز..
پرواز بسوی بی نهایت...
پرواز در آسمان نیستی ...
پرواز در افق های دور...
حسرت یعنی بستن چشمانم ...
حسرت یعنی من...
یعنی تو..
یعنی دنیایی اشک ...
حسرت یعنی ....
یعنی قدر ندانستن با هم بودن ها گذشت ثانیه ها و لحظه ها....
حسرت یعنی ندانستن...
حسرت یعنی اشکهای که از چشمم می لغزند..
حسرت یعنی...
بالهای شکسته ی من...
و دنیای سپید تو...
و باز... این داستان ادامه دارد
..............................................
خداوندا احساس می کنم درونم تنهاست
هیچ ندارم جز عشقت و حسرته سوزنده از تو
خدای من تو خواب نیستی حضورت دیدارت
نگاهت آرامشت صدایت خواب نیست
خیال نیست
باور کرده ام که هر گاه دستم را دراز کنم تو دستانم را بی منت لمس میکنی
آرزوهایم را در لحظه لحظه ی با تو بودن واقعی می بینم
آرزوهایی که تک تک حقیقت شدند
هنگامی که حس غریب مرداب بودن حس غریب تنها بودن
حس دریای بی موج بر پیچک وجودم پیچیده بود تو به داد من رسیدی
خداوندا میخواهم با تو باشم
لحظه لحظه های زندگیم را تنها و تنها با تو میخواهم
پروردگارا من در این لحظه حال پر از اندوهم ولی خندان زیرا چاره ای جز این ندارم
من تنها نمی مانم چرا که همیشه تو را دارم
خداوندا ساکتم کن تا صدایت را بشنوم
خدایا چشمانم را قدرت ده تا تو را ببینم
مهربانم مهربانم کن تا مهربانیت را درک کنم
خدایا شکرت می گویم که پرشورترین لحظات را به
من داده ای چی اشک باشد و چی حسرت پرشورترین لحظات خواهد بود
ممنونم که سوختن و دوست داشتن واقعی را به من آموختی
متشکرم از تو خدایا که سهم مرا بی هیچ چشم داشتی پرداختی تا هیچ گاه بیگانه نباشم
سهم من گردش حزن آلود در خاطره هاست و سپس آغوش تو که همیشه پناه من بوده
خداوندا من دراین جاده تنها تو را میخوانم تنها تو را میخواهم
تنها برای تو میخندم و تنها برای تو سجده می کنم
هنوز راه زیادی دارم در این سفر باید گذر کنم باید بدوم تا به شهر تو برسم و پیروز
التماس دعا