فتاد دل زکف ورفت عقل وهوش زدستم
دمی که روی تو دیدم ، دمی که بی تو نشستم
رسید کار من از عاشقی به بت پرستی و مستی
اگر چه توبه نمودم که دگر بت نپرستم
یگانگی زمن آموز در طریق محبت
دلم زغصه شکستی ، من عهد تو نشکستم
به خاک ره حسد می برم چو پای تو بوسد
ببین که پست تر از خاک ره برای تو هستم
اگر روی چکدت خون زپا ، برو به تامل
که آبگینه دل پیش تو شکستم
<<مرحوم وفا>>