همین یادداشت را در صفحهی «کتاب» ببینید.
آلیس. یودیت هرمان. ترجمهی محمود حسینیزاد. تهران: نشر افق. چاپ اول: زمستان 1388. 2000 نسخه. 176 صفحه. 3200 تومان.
استعدادی چشمگیر
هر کتاب جدید یودیت هرمان حادثهای است، استعدادی عظیم، سبکی منحصر به فرد و موفقیتی چشمگیر که او سزاوار آن است.
اووه ویت اشتوک (منتقد ادبی – برگرفته از پشت جلد کتاب)
فاصلههای ادبیات جهان با خوانندگان فارسی، به کمک مترجمهایی که ادبیات روز جهان را مطالعه میکنند، کمتر و کمتر میشود. یودیت هرمان تقریبا همان زمانی که در آلمان چشمها را خیرهی داستانهای خود کرده بود، در ایران هم به لطف سید محمود حسینیزاد شناخته شد و در جملههای فارسی خیلی ساده دوست داشتنی بود.
اول در «گذران روز»، مجموعهیی از داستانهای ادبیات روز آلمان توسط نشر ماهی منتشر شد، بعد با کپیرایت قانونی که نشر افق گرفته بود، «این سوی رودخانهی اُدر» به بازار آمد و حالا «آلیس» منتشر شده است. کتابی که نسخهی آلمانی آن در سال 2009 میلادی عرضه و در اولین ماههای یک سال بعد، نسخهی فارسی آن در دست ایرانیان قرار داشت.
یودیت هرمان عاشق داستان کوتاه است. حتا فرم رمان را طوری مینویسد که با کمال افتخار بتوان آن را داستان کوتاه خواند. پشت جلد کتاب میگوید: یودیت هرمان بعد از موفقیت چشمگیر مجموعه داستانهایش در بهار 2009 آلیس را منتشر کرد، وقتی مصاحبهکنندهی مجلهی اشپیگل گفت: «هر نویسندهی دیگری بود به این کتاب میگفت رمان، نه مجموعه داستان،» پاسخ داد: «پنج داستان با یک شخصیت: آلیس.»
و میتوان به این حرف خانوم هرمان اضافه کرد: آلیس رودررو با تصویر مرگ. داستانهای کتاب، نام شخصیتهایی به خود میگیرند که آلیس را با مرگ پیوند میزنند، «میشا»، «کنراد»، «ریشارد»، «مالته» و «رایموند». آلیس، زنی معمولی با یک زندگی ساده، باید خواننده را در خونسردی آلمانی خود، به تخت مرگ بیمارانی ببرد، که از سرطان رنج میبرند، یا خودکشی کردهاند، یا خیلی ساده مردهاند.
به این شکل زندگی و مرگ، چهارچوبهای لحظههایی میشوند که آلیس میگذراند و یودیت هرمان مثل یک نقاش، پاراگرافهای اکسپرسیونیستی خودش را نقش میزند. خیلی آرام، معمولی و ساده به توصیف همه چیزی میپردازد که این ثانیههای دردناک را پر کردهاند. بینابین توصیفها، فکرها و نظرهای آلیس قرار میگیرد، و سرانجام دیالوگهایی کوتاه، معمولی و روزمره تصویرها را پر میکنند. داستانها را میخوانید، انگار در رویایی گنگ شناور باشید، جایی مثل برزخ.
انسانی میمیرد
اما میشا نمُرد. نه دوشنبه شب مُرد و نه سهشنبه شب. بعید نبود عصر چهارشنبه بمیرد یا شب پنجشنبه. آلیس انگار زمانی شنیده بود که میگفتند بیشتر آدمها شبها میمیرند. دیگر پزشکها اظهارنظر نمیکردند، شانه بالا میانداختند و کف ِ دستهای خالی و ضدعفونی شدهشان را نشان میدادند. کاریش نمیشه کرد. متاسفیم.
بنابراین آلیس و مایا با بچه مایا باید دنبال جا میگشتند. دنبال خانهای دیگر، چون میشا نمیتوانست بمیرد. آپارتمان فعلی هم خیلی کوچک بود. دو تا اتاقخواب لازم داشتند، حداقل، یکی برای مایا و بچه، یکی هم برای آلیس، با یک اتاق نشیمن با تلویزیون برای شبها، یک آشپزخانه که حداقل ِ لوازم را برای نیاز بچه داشته باشد، یک حمام با وان. حیاط و دار و درخت چی؟ پنجرهای که دید زیبایی داشته باشد.
خطوط آغازین کتاب. شروع داستان «میشا». صفحهی 7 نسخهی فارسی اثر.
پاراگرافهای ِ سرما
وقتی کسی که دوستش داری، کسی که در زندگیات نقشی داشته، میرود، میمیرد و دیگر نیست، همهچیز دگرگون میشود؛ چه بخواهی و چه نخواهی. آنچه به جا میماند، کتابها هستند و نامهها و عکسها، یادها و اندوهی چارهناپذیر و گاهی هم در گوشهای، خیابانی، کسی را اشتباهی به جای او میگیری و به دنبالاش میدوی... [از پشت جلد کتاب]
نویسندههای بسیاری در جهان هستند که با جریان روز ادبیات سرزمین خویش شناخته میشوند. شما به نوشتهی یک نویسنده نگاه میکنید و خیلی راحت میگویید آمریکاییست، نیویورکریست، و شهرنشین. اما نویسندههای دیگری هم هستند که به سبک دلخواه خودشان مینویسند. وابستهی مرزها و مدلها و الگوها نمیشوند. یودیت هرمان اینگونه است، نویسندهیی که نوشتههای خودش را مینویسد.
یودیت هرمان دانشآموختهی فلسفه و ادبیات آلمانی است. در میانهی سال 1970 میلادی بدنیا آمده و اکنون چهل ساله است. مینویسد و به عنوان نویسندهی داستانهای کوتاه شهرتی به خود اختصاص داده است. میگوید درسهایی که در آموزش روزنامهنگاری گذرانده، به او کمک میکنند تا نثری موجز و دقیق داشته باشد، هرچند هیچوقت روزنامهنگاری را مناسب ذات ِ خودش تشخیص نداده است.
سادگی دردناک نثر داستانهای «آلیس» از همان اول توی چشم خواننده میآید: جملهها در روندی ملالتبار کنار هم چیده میشوند، انگار همه چیز به اجبار انجام میگیرد. تصویرها هم سرد در کنار هم نقش زده میشوند. انگار همیشه عصر یخبستهی پاییز باشد، بدون باران و برف، تنها با نوری خاکستری که چهرهها را کدر میکند، حتا وقتی داستان به آفتاب جنوبی ایتالیا میرسد، جایی که یک دوست قدیمی در بستر مرگ فرو افتاده.
انسانهایی که میمیرند پنج مرد متفاوت هستند، هر کدام بخشی از زندگی آلیس را ساخته بودند. عمویی که سالها قبل خودکشی کرده. شوهری که تازه مرده. دوستانی که روزهای خوبی با هم داشتهاند. آلیس به خاطر آنها به شهرها و کشورهای دیگر میرود. انسانهای ناشناس را تحمل میکند. لحظههایش را وقف میکند تا بتواند آنها را در شیرینی گذشتهشان به یاد بیاورد و تلخی مرگشان را تحمل کند.
یودیت هرمان با صرف داستان کوتاه توانسته خوانندهی خاص خودش را در ایران داشته باشد. خوانندهیی کمتعداد، ولی دوستار داستانهای خاصی که این نویسندهی آلمانیزبان منتشر میکند. محمود حسینیزاد با ترجمهی ساده، روان و دوست داشتنیاش، کتابهای او را به ما میرساند. و این پیوند، فاصلهیی را کوتاه میکند، که بین دو جهان وجود دارد: ادبیات آلمان که به تیراژهای خیرهکنندهی کتابهایش مشهور است، و کلمات فارسی، که تلاش میکند تا ادبیات خودش را توسعه ببخشد.
اما در میان همهی فاصلهها، یودت هرمان ساده و دوست داشتنی میایستد: همانند یک دوست قدیمی، با کلماتی که از عمق وجودش جاری میشوند، با فرم جدی ادبیات ترکیب میشوند، سردی فرهنگ آلمانی را به خود میگیرند و هنوز به روح خوانندهی فارسی نشت میکنند. در این داستانها، حرف و بحث بر سر آدمیست، و اسمها و نژادها هیچ اهمیتی نخواهند داشت، وقتی از انسان و دردهایش سخن گفته میشود.