پر زخون شد همه ی جامه ز تنهایی من
لاله ها رنگ محبت بودند
نه کلامی و نه صوتی درجان
پس از ان دیده زدیدار افتاد.
عشق دوم بوی نعنا میداد
خالی و سبزو معمای وجود
پراز آن کوچه ی شب گیرسرود
ناله از آن ور چینه برخواست
پس از آن سینه ز آواز افتاد
سومی خسته ز تنهایی و داد
گو فغان بسته زبان شیر ژیان
یک چراغ از پس پنهان پیداست
گفتم این بار دلم جا کردست
گفت فردا پس این دل جاریست
پس از آن راه ز رفتن وا ماند
چارمینش دو برابر رعنا
گفتم این بار سراسر تنها میروم از غم ها
گفت تنهایی تو درد من است
گفتم این درد همان جان من است
گفت قالب زبدن عاری کن
شدم عاری شدم از خنده ی مجنون خالی
پنجمین عشق سراسر من شد
من من در رگ خود جاری شد
خودم از رنج بدن فارغ شد
ناگهان فهمیدم که سراسر عشقم
اولی دومی و سوم و چارم یکجا
همه معنای محبت بودش
پس یکی گشت محبت با من
عشق من عشق یگانه تنها
گلشنی از لب ایوان برخاست