ای جهان معرفت
بار و برت کو؟
یا جوان سالمندت، مادرت یا همسرت کو؟
می گذشتیم و نماندیم در سرای شور گمنام
تا ببینی رفتنم را، شادی بی حاصلم را
در زمانی گلشن دل بی نیازی مسلکش بود
بی نیازی شد نیازش ،گلشن دل را زمانی
راه پیچ دور مجنون ، می کشد تا جعد مویش
جعدها پر شد ز تکرار ومعما ها ، سلامش
دیو فرعون ملامت، آخرین شرح وفابود
ای صفای باطن خوش، دوست دارم آشنایش
دستهایم پر ز اشراق، ناله هایم پر ز بیداد
ای کران بی کرانها ناز دارم نازهایش
سکر بی قانونی ما ناگه از پیمانه پر شد
پر شدم از سکر ناگه، شور و سودا در کمالش
گلرخ ناخوانده هر جا پی زند هر آ ن به راهم
گو بیا، گلشن پیاده ست، چشم های بی زلالش....م/گلشن