ترازوي انسانيت
خودتان قضاوت كنيد ! آري خودتان كه انسانيد و مي انديشيد و ميدانيد و بهتر از همه و من !
اگر شما را به جرم اينكه دوست داريد كه كسي را احتمالا" از روي عشق دوست بداريد،بزنند حساب
كار مي آيد دستتان كه ، نه ، انگار درد دارد بودن و ديدن و حس كردن... درد دارد .. درد... .
درد دارد ديدن له شدن انسانيت و آرزوهاي آدمي. جرم بعضي سنگين و بعضي به لحاظي
يا به ترازويي سبك است.{شايد اگر ساده انديشانه ببينيد} جرمش اين است كه مي خواهد باشد ، مي خواهد بنويسد از بودن ، مي خواهد دوست داشته باشد ، مي خواهد كه عشق بورزد ، مي خواهد كه تنهايي را لمس كند ، مي خواهد اگر گفت دوستش دارد باور كند كه اين عشق است ، عشق... مي خواهد باد موهايش را نوازش كند و داد بزند كه من هم آري هستم و هستم و هستم... مي خواهد كه باورش كنند ، مي خواهد چراغ هاي شب برايش راه را روشن كنند و كوچه ها خاطره هاي پاييز را برايش بازگو كنند نه اينكه خيابان يادآور فحش هاي آقاي ،،، را ! مي خواهد نجوايش را با باد تقسيم كند و كسي نشنود.
مي خواهد سيب سرخ را آن چنان بچيند كه درخت را بارور كند. مي خواهد لذت بوسه را آنگونه كه هست بچشد نه آنگونه كه مي بايد. مي خواهد كه آينه را پريشان نكند از آنچه كه هست.
آه كه مي خواست و مي خواهد .. آه...