نیست در کنارم هیچ کس
هیچ کس نیست بشنود حرف دلم
حرف دل را زکه گویم
آری فریاد آمد : این منم که دارم وقت شنیدن
گفتم که تو میدانی حرفم ؟
گفت حرفت بزن و آرام شو امشب
گفتم از کجا بدانم کیستی
گفت کاری تو نباشد زین پس
گفتمش تو را چکار
گفت خواهی تو نخواهی هستم
گفتمش ساکت باش ای ابله بی راز
گفت راز تو درین سینه ، محفوظ
گفتم که ندارم سر صحبت با تو
خندید و بگفت که نادانی تو
گفتم که هوس داری تو کتک
قهه قهه زد و گفت به من یه متلک
آخ گفتم که شنیدم قلبم گفت
آخ