روز اول شوخی شوخی جدی شد شوخی ترین جدی عمرم دوست داشتن تو بود و جدی ترین شوخی عمرم از دست دادن تو (هنوز نمیدونم از دست دادمت یا نه)
کسی اشکي براي ما نريخت ... هر که با ما بود از ما مي گريخت ... چند روزي ست حالم ديدنيست... حال من از اين و آن پرسيدني ست... گاه بر روي زمين زل مي زنم... گاه بر حافظ تفأل مي زنم... حافظ ديوانه فالم را گرفت... يک غزل آمد که حالم را گرفت: ... ما زياران چشم ياري داشتيم... خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم