دو روز پیش که ما در کلاس ریاضی مشغول بلوتوث بازی بودیم و دبیر گرامی مشغول تصحیح اوراق؛ ناگهان درب کلاس باصدای بلندی به صدا در آمد بعد از اینکه آقای گشاد
(منظورم همون معلم ریاضیمونه)
سلانه سلانه به سوی در حرکت کرد وبا آرامش کامل در کلاس را گشود دیدیم که ناصر جونه(معلم زیست عزیزمان)
بعد از اندکی در گوشی حرف زدن با آقای گشاد
هر دو وارد کلاس شدند. خلاصه مستر گشاد بر روی صندلیش نشستو مشغول تصحیح اوراق شد و ناصر جون در کیفش چیزی را سرچ میکرد در همین هنگام بود که ناگهان توده ای از کاغذ همچون برف شادی بر سرمان فرود آمد اول فک کردیم به مناسبت هفته معلم واسمون جشن گرفته
ولی دیدیم نه اینجوری نیست بلکه ناصر داره هویت دوستانو فاش میکنه؛ امیر الاغ
،حسین گوساله
،میلاد بزغاله
و همینجور ماباقی دوستان. ما نیز که هویت اصلی دوستانمان را تازه متوجه شده بودیم بسیار به شوق آمده بودیم و تازه ۲زاری کجمون افتاد که دبیر گرامی متوجه دست به یکی کردنمان در امتحان زیست شده بود
. حالا مگه ما چیکار کرده بودیم؟
فقط به هم قول داده بودیم که همگی طوری به سوالات جواب بدیم که زیر ۱۰ بشیم.
چه اتحادی دارن بچه های سوم تجربی
خلاصه بعد از کلی شکر خوردن و پاچه خواری کردن از کار خویش پشیمان شدیم و قرار بر این شد که یه امتحان بگیره و به قول معروف دهنمونو آسفالت کنه
پسر تنها نوشت:
۱- یه مدت به دلیل شروع فصل جان گوز(ببخشید جان گداز) خرداد دیر به دیر آپ میکنم که دیگه مطمئنم به بزرگی خودم می بخشید.
۲- واسم دعا کنید.
۳-هر کسی هم که بیاد و نظر نده خودش بهتر بدونه چی میشه.(کچل میشه دیگه)
۴-انقدر از من غلط املایی نگیرید